نوع مقاله : مقاله پژوهشی
نویسنده
استادیار حقوق جزا و جرم شناسی دانشگاه علامه طباطبائی تهران
چکیده
ضابطهمندسازی تعدد جنایات از جهت شیوۀ استیفای قصاص یا دیه، بخش قابل توجهی از آموزههای فقهی مربوط به ضوابط قصاص بوده است. برخلاف قاعدۀ تعدد جرم که یکی از مؤلفههای تشدید کیفر میباشد، تعدد جنایات،
به ویژه در جنایات عمدی، از قواعد عام تشدید کیفر خارج بوده و دارای احکام متفاوت است. تعدد جنایات، فروض مختلفی دارد؛ گاه ممکن است جنایت از سوی یک فرد علیه نفس یا عضو یک فرد یا افراد مختلف یا از سوی افراد مختلف علیه یک فرد انجام شود. همچنین ممکن است این امر در اثر یک ضربه و یا ضربات متعدد، در یک زمان یا در زمانهای مختلف ناشی شود. آراء فقهای امامیه در خصوص حکم تعدد جنایات مختلف است. برخی مطلقاً قائل به تداخل، برخی مطلقاً به عدم تداخل و برخی حسب واحد یا متعدد بودن ضربات، توالی یا تناوب آنها قائل به تفصیل میباشند. قانون مجازات اسلامی 1392 با پیروی از قول مشهور فقهای امامیه با پذیرش قول عدم تداخل، جز در موارد استثنائی، تعدد جنایات عمدی را موجب تعدد کیفر قصاص مقرر نموده است. در این نوشتار، ضمن واکاوی آموزههای فقهی مرتبط، ضوابط مندرج در قانون مذکور مورد نقد و بررسی قرار گرفته و پیشنهادات اصلاحی ارایه شده است.
کلیدواژهها
عنوان مقاله [English]
Jurisprudential - Legal analysis of interference of injuries With emphasizing the Islamic Penal Code 2013
نویسنده [English]
- hasan moradi
چکیده [English]
Standardization of multiplicity of injuries for how to get a retaliation or compensation has been a significant part of the jurisprudential doctrines about rules of Qisas. Contrary to the rule of multiplicity of crime which is one of the factors of aggravation of punishment, multiplicity of injuries has various assumptions: Sometimes a injury may be committed by one person against another person or others or by a few people against a person. It may also result from a blow or multiple blows, at a time or at different times. The jurists of the Imamieh religion have expressed different opinions in this regard. Some of them believe in interfering absolutely, Some of them believe in not-interfering absolutely, and Some of them, have a different opinion depending on the unit or multiple and consecutive or alternate blows. In the Islamic Penal Code, with the following the famous opinion in Imamieh jurisprudence and by accepting the not-interfering opinion, except in exceptional cases, provided that the multiple intentional injuries result in a multiplicity of retaliation. In this article, by analyzing the related jurisprudential doctrines, the criteria set out in the above mentioned law have been criticized and proposals for amending the law are provided.
کلیدواژهها [English]
- Interference of injuries
- Retaliation (Qisas)
- Compensation (Diah)
- Islamic Penal Code 2013
مقدّمه
موضوع تداخل جنایات در حقوق عرفی از متفرّعات بحث تعدّد جرم و از جمله عوامل عمومی تشدید مجازاتها و در زمرۀ مباحث حقوق جزای عمومی است. امّا تداخل جنایات در قصاص و دیات از احکام تداخل حدود و تعزیرات متفاوت بوده و تابع ابواب مربوط و در زمرۀ مباحث حقوق جزای اختصاصی میباشد. تداخل جنایات از مناظر مختلف، مصادیق و انواع گوناگونی دارد. برای مثال از منظر رکن روانی و بالتبع نوع کیفر به «تداخل قصاص» و «تداخل دیات» و از بُعد متعلَّق به «تداخل عضو در نفس»، «عضو در عضو» و «عضو در منفعت» تقسیم میگردد.
جامعترین ملاک تقسیمبندی تداخل جنایات، وحدت یا تعدّد ضربات وارده بر مجنیعلیه است که هر یک به نوبۀ خود ممکن است جنایت واحد یا متعدّد، بر عضو یا نفس و یا اعضاء ایجاد کنند. تداخل جنایات اغلب در کتابهای فقهی تحت عنوان «تداخل جنایت عضو در نفس» که خود شامل «تداخل جنایت عمدی عضو در نفس» و «تداخل جنایت غیرعمدی عضو در نفس» میباشد، مطرح شده است. با وجود این، بیشک این موضوع محدود به تداخل جنایت عضو در نفس نبوده و در جنایات وارده بر اعضاء اعم از قطع، جرح، ضرب، سلب منفعتِ عضو یا ایجاد نقص در آنها نیز ممکن است در قالب تداخل جنایت عمدی یا غیر عمدی مصداق یابد. در این نوشتار به اختصار به نقد و بررسی مفهوم، اقسام و احکام تداخل در جنایات عمدی از منظر فقها و به ویژه قانون مجازات اسلامی مصوّب 1392 (زین پس: ق.م.ا ۱۳۹۲) میپردازیم. همچنین، با آسیبشناسی مقرّرات مزبور به این پرسش پاسخ میدهیم که آیا تعدّد جنایات مادون نفس عیناً از احکام و مقرّرات تداخل جنایات بر نفس تبعیّت میکند یا این دو حوزه با یکدیگر متفاوت میباشند. ق.م.ا 1392 به پیروی از قول مشهور فقهای امامیّه میان این دو حوزه قائل به تفکیک شده و برخلاف جنایات مادون نفس، در جنایات عمدی بر نفس، قاعدۀ تداخل جنایات را پذیرفته است.
-
مفهومشناسی
-
تداخل جنایات
قانونگذار به پیروی از منابع فقهی، تداخل جنایات را تعریف نکرده است. تَداخُل در معنای لغوی عبارت از در هم داخل شدن و در یکدیگر داخل شدن (عمید، 1363ش: 1382) و نیز به معنای اختلاط و مشتبه شدن امور و داخل شدن بعضی از امور در دیگری میباشد (ابن منظور، 1414ق: 243).تداخل جنایات در مفهوم اعم و در اصطلاح عبارت از مضمحل شدن جنایت یا جنایتهای ارتکابی در یکدیگر و در نتیجه حذف برخی از مجازاتها و اکتفاء به برخی از آنها است. بدین ترتیب، تداخل جنایات عمدی به معنای کفایت قصاص نفس از قصاص عضو یا کفایت قصاص عضو بزرگتر از قصاص عضو یا اعضای کوچکتر میباشد. برای مثال هرگاه جانی با یک ضربۀ عمدی علاوه بر قطع دست، باعث مرگ مجنیعلیه شود، چنانچه جنایت ارتکابی کوچکتر (قطع دست) در جنایت بزرگتر (قتل) مضمحل شده و مرتکب صرفاً به قصاص نفس محکوم گردد، در این صورت میگوییم قصاص عضو (دست) در نفس (قتل) تداخل کرده است.
-
سرایت جنایت
یکی از مفاهیمحوزۀ جنایات کهارتباط وثیقیبا مفهوم تداخل دارد و به ویژه در موادی از ق.م.ا 1392 به جای واژۀ تداخل استعمال و با آن خلط شده است، مفهوم سرایتِ جنایت میباشد. سرایت به کسر سین در لغت به معنای اثر کردن و جاری شدن چیزی در اجزاء چیز دیگر، اثر کردن چیزی در چیز دیگر و در اصطلاح طب، انتقال مرض از یکی به دیگری و واگیری میباشد (عمید، 1363: 2/1411). امّا آنچه در اینجا مطمح نظر است عدم بهبودی زخم ناشی از جراحت عمدی یا غیر عمدی و تسرّی آن به بخش دیگر همان عضو یا عضو دیگر و یا تسرّی آن به نفس مجنیعلیه میباشد، به نحوی که مآلاً منجر به قطع عضو یا مرگ او میگردد. برای مثال ممکن است کسی عمداً به دیگری جراحتی وارد سازد، مثل اینکه بند انگشت او را قطع کند امّا به هر علّت معالجه مؤثر واقع نشده، عفونت کرده و النهایه باعث قطع انگشت یا دست مجنیعلیه یا حتّی منتهی به فوت او گردد.
در سرایت - به عنوان یکی از مصادیق تسبیب - جرح یا جراحتهای وارده، بر اثر عفونت خودبهخود و به مرور زمان گسترش یافته و به عضو یا اعضای دیگر مجنیعلیه تسرّی یافته و به طور غیر مستقیم باعث (سبب) از بین رفتن آنها شده یا حتّی به نفس مجنیعلیه سرایت نموده و باعث مرگ او میشوند. لیکن در تداخل جنایات که از مصادیق مباشرت در جنایت میباشد، مسألۀ گسترش خودبهخودی جرح یا جراحات وارده مطرح نبوده، بلکه آسیبها و صدمات وارده مستقیماً باعث قطع عضو یا مرگ مجنیعلیه میشوند. بنابراین، دو موضوع یادشده (تداخل و سرایت) با یکدیگر تفاوت اساسی دارند. با وجود این، موضوع سرایت به تبع بحث از تأثیر آن در میزان مسئولیّت جانی، اغلب در ضمن بحث از تداخل جنایات مطرح میگردد، چنانکه در ق.م.ا 1392 به تبعیّت از فقهای امامیّه این موضوع در طلیعۀ بحث از تداخل جنایات (فصل دوّم بخش اوّل کتاب قصاص) مطرح شده است.
-
آموزهشناسی فقهی؛ تبیین رویکردها
تداخل جنایات از جمله موضوعاتی است که جز در موارد استثنائی اکثر و بلکه تمام مصادیق آن، مورد اختلاف فقهای امامیّه میباشد.[1] تنها آنچه مورد اتّفاق است، موضوع عدم تداخل جنایت دوّم است که پس از التیام جنایت اوّل انجام میشود؛ به این معناکههرگاه جنایت بر عضو و نفس با افعال متعدّد و با فاصلۀ زمانی و پس از التیام عضو آسیبدیده انجام شود، جنایت بر عضو در نفس تداخل نمیکند و مرتکب علاوه بر قصاص عضو یا اعضاء به قصاص نفس نیز محکوم میگردد. برای مثال هرگاه جانی دست مجنیعلیه را قطع کند و مجنیعلیه دست آسیبدیدۀ خود را معالجه نماید و پس از این مرحله، جانی مجدداً و در فرصتی دیگر مجنیعلیه را به قتل برساند، بیتردید این دو جنایت ارتباطی با یکدیگر نداشته و بالتبع در یکدیگر تداخل نکرده و مرتکب ابتدا به قصاص عضو (دست) و سپس به قصاص نفس محکوم میگردد (شیخ طوسی، بیتا: 7/21؛ نجفی،1374ش: 42/ 65 ؛ امام خمینی، بیتا: 2/71 - 70؛ فاضل لنکرانی، 1407ق: 72). در حالت دیگر، اگر مرتکب ولو با ضربات متعدّد تنها یک جنایت به بار آورد، ضربات در یکدیگر تداخل نموده و مرتکب به پرداخت یک دیه محکوم میشود. بدینسان، دیدگاههای فقهای امامیّه در زمینۀ تداخل جنایات عمدی را میتوان به «تداخل عضو در نفس» و «تداخل دیۀ اطراف و منافع در یکدیگر»[2] تقسیم نمود که در مورد تداخل قصاص عضو در نفس، چهار رویکرد به شرح زیر مطرح گردیده است:
-
اصل، تداخل است؛ مطلقاً
برخی از فقهای امامیّه با استظهار به برخی نصوص روایی[3] معتقدند: قصاص عضو به طور مطلق در قصاص نفس تداخل مینماید؛ اعم از اینکه جنایت بر عضو و نفس با یک ضربه باشد یا با ضربات متعدّد. مطابق این دیدگاه چون در جنایات عمدی، مجازاتها از یک نوع هستند، اِعمال همۀ آنها علیه مرتکب نه تنها منصفانه نیست بلکه ظالمانه نیز میباشد (شیخ طوسی، 1400ق: 771؛ حلی، 1405ق: 595). نقص این دیدگاه به ویژه هنگامی که جنایت بر نفس پس از التیام جنایت بر عضو اتّفاق افتد واضح و مبرهن بوده و بیتردید به تضییع حقوق مجنیعلیه منتهی خواهد شد.
-
اصل، عدم تداخل است؛ مطلقاً
متقابلاً عدهای دیگر از فقهای امامیّه ( شیخ طوسی، بیتا: 7/ 21 و 7/113؛ شیخ طوسی، 1416ق: 5/210؛ ابن ادریس، 1411ق: 3/396؛ محقق حلی، 1412ق: 2/ 446-445؛ فاضل هندی، ج 2: 445؛ شهید ثانی،2/ 364؛ نجفی، 1374ق: 42/ 64 و 43/294؛ فاضل لنکرانی، 1407ق: 87) و نیز ابوحنیفه و شافعی و حنبل از فقهای اهل سنّت (الکاسانی، ۱۹۶۸م: 303 و شرح فتح القدیر، ج 8: 283؛ به نقل از کتاب شیخ طوسی، 1416ق: 5/210) با توجّه به اصل عدم تداخل مسبّبات شرعیّه معتقدند که مقتضای اصل اوّلی، عدم تداخل جنایات عمدی (عضو در نفس) بوده و در نتیجه جمع مجازاتها میباشد، خواه جنایات وارده با یک ضربه باشد و خواه با ضربات متعدّد و اعم از اینکه ضربات متعدّد، متوالیاً یا متناوباً و با فاصلۀ زمانی وارد شده باشند؛ زیرا به محض تحقّق ارکان و عناصر جنایت، مسئولیّت کیفری و در نتیجه مجازات فعلیّت مییابد. در غیر این صورت، جنایات کوچکتر بدون مجازات میمانند و موجب تجرّی مرتکب یا دیگران شده و انگیزۀ مجرمان را در ارتکاب جنایات کوچکتر، قبل از ارتکاب جنایات بزرگتر از جمله قتل افزایش میدهند. بنابراین، باید کیفر هر جنایت به طور مستقل ارزیابی شود و نسبت به جانی اعمال گردد مگر اینکه دلیل خاصی بر تداخل وجود داشته باشد. صاحب مسالک قول به عدم تداخل را به مشهور نسبت داده است (شهید ثانی، ج 2، 235). به علاوه، این دسته از فقها با توجّه به عمومات کتاب از جمله آیات شریفۀ «وَ کَتَبنَا عَلَیهِم فِیهَا أَنَّ النَّفسَ بِالنَّفسِ وَ العَینَ بِالعَینِ... وَالجُروحَ قِصَاصٌ»[4] و «فَمَن إِعتَدَی عَلَیکُم فَاعتَدُوا عَلَیهِ بِمِثلِ مَااعتَدَی عَلَیکُم»[5] معتقدند: آیات مذکور بیهیچ قید و شرطی اطلاق داشته و اعم از آنند که جنایات متعدّد، ناشی از ضربات متعدّد بوده یا از یک ضربه ناشی شده و در صورت متعدّد بودن ضربات، آنها متوالی باشند یا متفرّق. از این رو، مقتضای آیۀ شریفه، قصاص چشم در ازای چشم است، مطلقاً اعم از آنکه پس از آن جنایت موجب موت اتّفاق افتاده باشد یا خیر. همچنین، با توجّه به نصوص روایی همچون صحیحۀ محمد بن قیس[6] و صحیحۀ حفص بن البختری[7] و نیز اصل استصحاب (قصاص عضو) و اطلاقات ادله و اینکه دلیلی بر سقوط قصاص مادون نفس اقامه نشده است، به عدم تداخل ابراز عقیده نمودهاند.
-
تفصیل میان یک ضربه و ضربات متعدّد
اکثر فقهای امامیّه با توجّه به برخی نصوص روایی در خصوص تداخل جنایت عمدی عضو در نفس، میان یک ضربه با ضربات متعدّد قائل به تفصیل شدهاند. ایشان معتقدند که چنانچه قتل و جرح ناشی از یک ضربه باشد، اصلْ تداخل عضو در نفس است، والّا اصلْ عدم تداخل میباشد. برای مثال هرگاه مرتکب با ایراد یک ضربۀ شمشیر همزمان باعث قطع دست و پارگی قلب و مرگ مجنیعلیه گردد، قصاص عضو در نفس تداخل میکند و لذا مرتکب صرفاً به قصاص نفس محکوم میگردد؛[8] والَّا چنانچه قطع عضو و قتل با ضربات متعدّد انجام گیرد، اصلْ عدم تداخل جنایت عضو در نفس میباشد؛ اعم از اینکه ضربات متعدّد متوالیاً وارد شده باشند یا متناوباً. فلذا جانی علاوه بر قصاص نفس، به قطع ید (قصاص دست) نیز محکوم میشود (شیخ طوسی،771؛ محقّق حلّی، 1389ش: 4/272؛ علّامه حلّی، 1410ق: 2/ 199؛ علّامه حلّی، بیتا: 193؛ طباطبائی، 1404ق: 2/ 502؛ شهید ثانی، همان: 52 ؛ شهید ثانی، 1401ق: 10/ 93). دلیل این حکم آن است که در تعدّد ضربات با ورود هر ضربه، حقّ قصاص عضو ثابت میشود و با ثبوت قصاص نفس زوال این حق (قصاص عضو) محقّق نمیشود. برای مثال علّامه حلّی (ره) در عبارتی موجز با طرح پرسشی میفرماید: «آیا قصاص طرف (عضو) در قصاص نفس تداخل میکند؟ گفته شده است بله؛ ولی اگر ضرباتمتعدّد باشند، تداخل نمیکند»(علّامه حلّی، ج 4: 570). چنانکه محقّق حلّی میفرماید: «آیا قصاص عضو در قصاص نفس تداخل میکند؟ در این خصوص فتاوی اصحاب مضطرب است. شیخ طوسی در نهایه فرموده است: اگر موجب جنایت عضو با نفس متفاوت باشد، هر دو اجراء میگردند؛ والّا اگر با یک ضربه ایجاد شده باشند جز قتل ضمان دیگری ندارد» (محقّق حلّی، 1389ش، 4/ 201). علّامه خوئی از متأخّرین فقها نیز در این خصوص میفرماید: «اگر قتل و جرح با یک ضربه محقّق شوند بدون تردید تداخل صورت میگیرد و تنها قصاص نفس است و در این حکم اختلافی نیست؛ ادلهای که بر این حکم دلالت میکند یکی صحیحۀ محمد بن قیس و دیگری صحیحۀ حفص بن بختری است که در گذشته به آنها اشاره شده و معمولاً قتل جدای از جرح نیست» (خوئی، بیتا: 2/ 26-25، امام خمینی، بیتا: 2/ 617-516؛ فاضل لنکرانی، 1407ق: 73-70).
-
تفصیل میان ضربات متوالی و متناوب
برخی از فقهای متأخّر علاوه بر تفصیل میان یک ضربه و ضربات متعدّد، با استظهار به برخی از روایات وارده[9] در ضربات متعدّد، میان ضربات متناوب و متوالی نیز قائل به تفصیل شدهاند. ایشان معتقدند که در ضربات متناوب اصل بر عدم تداخل است. بنابراین، چنانچه جانی متناوباً با ایراد ضربات متعدّد باعث قطع یک یا چند عضو مجنیعلیه شود و آخرالامر او را به قتل برساند، برای مثال صبح دست مجنیعلیه را قطع کند و ساعاتی بعد (قبل از بهبودی جراحت دست) او را بکشد، اصل بر عدم تداخل است و در نتیجه مرتکب به مجازات کلیۀ جنایات ارتکابی محکوم میگردد. در حالی که ضربات متوالی در حکم یک ضربه هستند و اگر مرتکب متوالیاً با ایراد ضربات متعدّد باعث قطع و جرح عضو یا اعضای مجنیعلیه و قتل او شود، برای مثال با ضربات متوالی شمشیر پاهای او را قطعه قطعه کند و در نتیجه مجنیعلیه بمیرد، ضربات متوالی حکم یک ضربه را دارند؛ فلذا جنایات وارده بر اعضاء در نفس تداخل نموده و مرتکب تنها به قصاص نفس محکوم میشود .(امام خمینی، بی تا: 2/617 - 516). با وجود این، برخی ضمن مخالفت با این تفصیل عقیده دارند که «در عدم تداخل جنایات ناشی از ضربات متناوب شکی نیست و دلیل آن عمومات نصوص قصاص است». لیکن در مورد ضربات متوالی اختلاف وجود دارد. منشاء اختلاف هم تعارض میان دو صحیحۀ «محمد بن قیس» و صحیحۀ «حفص بن بختری» از یک سو و صحیحۀ «ابو عبیده» از سوی دیگر است؛ توضیح اینکه میان دو صحیحۀ نخست یعنی صحیحۀ محمد بن قیس که حاکیست «أنَّ کلَّ ذالکَ اُقتُصَّ مِنهُ ثُمَّ یُقتَل» و صحیحۀ «حفص بن بختری» که میفرماید «إن کانَ ضَرَبَهُ ضَربَهً بَعدَ ضَربَهٍ اُقتُصَّ مِنهُ ثُمَّ قُتِل» و مقتضی عدم تداخل هستند، با صحیحۀ ابو عبیده الحذاء که حاکیست «مَا لَم یکُن فِیهَا المَوت فَیقَادُ بِهِ ضَارِبُه» و مقتضی تداخل است، تعارض وجود دارد. بنابراین، نظر ایشان در ضربات متوالی نیز عدم تداخل است و به جهت موافق بودن دو صحیحه با عموم کتاب و عموم آیۀ اعتداء، بر صحیحۀ ابو عبیده ترجیح دارند (سید ابوالقاسم خوئی، ۱۴۱۷ق، ج 2: 26 - 25) و به علاوه باید این نکته را هم افزود که اسقاط قصاص عضو محتاج دلیل است (مدنی کاشانی، 1408ق: 27).
-
تفصیل میان جنایات عرضی با طولی ناشی از یک ضربه
از دیدگاه فقهای امامیّه کلیۀ مباحث تداخل جنایت عمدی عضو در نفس، عیناً در مورد تداخل جنایت عمدی عضو (کوچکتر) در عضو بزرگتر نیز جاری است. بنابراین، هرگاه جانی ضمن جنایت عمدی بر عضو کوچکتر، باعث جنایت بر عضو بزرگتری شود، برای مثال با قطع عمدی انگشت دست یا انگشت پای مجنیعلیه، عملاً باعث قطع دست یا پای او نیز گردد، در این صورت مجازات مرتکب بسته به رویکردی است که از میان نظریههای فوقالذکر پذیرفته میشود.
علاوه بر آراء مذکور، برخی از فقهای متأخّر هیچ یک از دیدگاههای فوق را به طور مطلق نپذیرفته و با استظهار به پارهای نصوص وارده از معصومین (ع) در تعدّد جنایات ناشی از ضربۀ عمدی واحده، میان جنایات «عرضی با طولی» یا به تعبیر دیگر، میان جنایات «اخف و اشد» با «جنایات مساوی» قائل به تفصیل شدهاند. مطابق این دیدگاه، هرگاه جنایات ارتکابی متعدّدِ ناشی از یک ضربه در عرض هم قرار داشته باشند، به نحوی که رابطۀ استنادی (صرفاً) میان آنها و فعل مرتکب برقرار باشد، در این صورت اصل بر عدم تداخل است. برای مثال اگر کسی با یک ضربه سر مجنیعلیه را بشکافد و در نتیجه مجنیعلیه کر، کور، لال و دیوانه شود، مرتکب به پرداخت چهار دیۀ کامله محکوم میگردد؛ زیرا کلیۀ جنایات مستقیماً از فعل مرتکب (ضربۀ واحده) ناشی شده و میان هیچ یک از آنها با دیگری رابطۀ استنادی برقرار نیست. در حالی که در جنایات طولی، چنانچه جنایت اوّل باعث تولید جنایت بزرگتری شود و یکی اثر دیگری بوده و میان آن دو (آنها) رابطۀ استنادی برقرار باشد، به نحوی که اگر جنایت اوّل نبود، جنایت دوّم نیز به بار نمیآمد یا به نحوی که به وجود آمده به وجود نمیآمد، در این صورت جنایت اوّل (اقل) در جنایت بزرگتر (اکثر) تداخل میکند و مرتکب تنها به پرداخت دیۀ جنایت بزرگتر محکوم میگردد. بنابراین، مطابق این دیدگاه نخست، ضربه واحد است. دوّم، میان جنایت اوّل و دوّم شدّت و ضعف برقرار میباشد و جنایت دوّم بزرگتر از جنایت اوّل میباشد. سوّم، جنایت بزرگتر ناشی و منبعث از جنایت کوچکتر است و میان آنها علاوه بر شدّت و ضعف، رابطۀ استنادی برقرار است، چنانکه اگر جنایت اوّل نبود جنایت دوّم به بار نمیآمد. برای مثال اگر کسی سر دیگری را بشکند و جراحت وارده باعث زوال عقل مجنیعلیه شود، در این صورت دیۀ سر در دیۀ عقل تداخل نموده و مرتکب تنها به پرداخت دیۀ عقل که دیۀ کامله میباشد، محکوم میگردد (مدنی کاشانی، 1408ق: 265).
-
تداخل جنایات عمدی نسبت به دو یا چند نفر
یکی از مصادیق بارز تداخل جنایات، موضوع تداخل جنایات یک نفر نسبت به دو یا چند نفر دیگر میباشد. برای مثال یک نفر با پرتاب عمدی نارنجک به سمت عدهای، همزمان دو یا چند نفر از ایشان را به قتل میرساند یا همچون قتلهای زنجیرهای در طول چندین و چند سال به طور متناوب، تعدادی انسان اعم زن و مرد و کودک را به قتل میرساند یا عضو یا اعضائی از بدن آنان را قطع میکند. در این قبیل موارد این پرسش مطرح میشود که آیا جانی در قبال کلیۀ جنایات ارتکابی ضامن است و از این رو تا جایی که امکان پذیر است باید قصاص شود و نسبت به بقیه دیه پرداخت نماید یا بیش از نفس خود مسئولیّت ندارد و در نتیجه کلیۀ جنایات در یکدیگر تداخل مینمایند؟ آراء فقها در این خصوص مختلف است. آنان میان قتل با سایر جنایات علیه دو یا چند نفر قائل به تفصیل میباشند. مشهور فقهای امامیّه و نیز شافعیّه و حنفیّه (الکاسانی، 1968م: 7/239 به نقل از شیخ طوسی، 1416: 5/ 183) عقیده دارند که هرگاه یک نفر مرتکب قتل دو یا چند نفر شود اعم از اینکه جنایات خود را همزمان یا به طور متوالی یا متناوب انجام دهد، اولیای دم بیش از نفسِ جانی حقّ دیگری ندارند. به علاوه، قاتل نیز به قاعدۀ «اَلجَانِی لَایُجنَی عَلَی اَکثَرَ مِن نَفسِهِ» بیش از جان خود بدهکار نمیباشد. از این رو، اولیای دم تنها میتوانند او را قصاص نمایند، امّا حقّ مطالبۀ دیه از اموال او یا ورثۀ او را ندارند (شیخ طوسی، بی تا : 7/61؛ شیخ طوسی، 1416: 5/ 182؛ ابن ادریس، ۱۴۱۱ق: 348؛ حلّی، 1405: 579؛ علّامه حلّی، 1389ش: 4/ 627 - 626؛ نجفی، ۱۳۷۴ق: 319 - 316؛ امام خمینی، بی تا: 538؛ فاضل لنکرانی، ۱۴۰۷ق: 262 - 263؛ حلّی، ۱۴۰۵: 207؛ علّامه حلّی، ۱۳۸۹ش: 199؛ فخر المحققین، 1389ش: 4/627 - 626). بنابراین، حقّ قصاص اولیای دمِ مقتولین متعدّد در یکدیگر تداخل نموده و آنان بیش از کشتن جانی حقّ دیگری نخواهند داشت؛ مگر جانی شخصاً نسبت به پرداخت دیه به سایرین رضایت دهد. با وجود این، برخی دیگر از فقهای امامیّه نسبت به مازاد بر نفس، عقیده به تبدیل اجباری حقّ قصاصِ نفس به دیه دارند (محقّق حلّی، ۱۳۸۹ش: 207؛ علّامه حلّی، ۱۳۸۹ش: 199؛ فخر المحققین، ۱۳۸۹ش).
امّا مشهور فقهای امامیّه در خصوص قطع و جرح عمدی نسبت به عضو یا اعضای دو یا چند نفر عقیده به عدم تداخل جنایات دارند. در نتیجه جانی تا آنجا که دارای عضو مماثل باشد قصاص میشود و در مورد جنایات سایر مجنیعلیهم به پرداخت دیۀ عضو محکوم میگردد (محقق حلی، ۱۳۸۹ش: ۲۰۷). همچنین، تداخل جنایات علاوه بر موارد مذکور ممکن است در قالب اقدامات ارتکابی دو یا چند نفر در قتل واحد نیز مصداق یابد که به شرح آتی آنها را بررسی میکنیم.
-
مقرّراتشناسی؛ نقد و ارزیابی ضوابط حاکم بر ق.م.ا 1392
به لحاظ سابقة تقنینی، در مادۀ 13 قانون حدود و قصاص و مقرّرات آن مصوّب 1361و سپسمادۀ 218 قانون مجازات اسلامی مصوّب 1370 بدون ورود به جزئیات با متنی موجز، بیآنکه حتّی بحث تداخل اعضاء مطرح شود، صرفاً در خصوص تداخل عضو در نفس به نحو مجمل مقرّر گردیده بود: «هرگاه ایراد جرح هم موجب نقص عضو شود و هم موجب قتل، چنانچه با یک ضربت باشد قصاص قتل کافی است و نسبت به نقص عضو قصاص یا دیه نیست». بنابراین، از دیدگاه قانونگذاران پیشین، در تداخل جنایات تنها ملاک مسئولیّت کیفری تفصیل میان یک ضربه و ضربات (متعدّد) بوده و به هیچ وجه تناوب یا توالی ضربات وارده و نیز تعدّد صدمات مطمح نظر نبوده و اینکه آیا توالی ضربات در حکم ضربۀ واحده یا متعدّد محسوب میشود، در هالهای از ابهام قرار داشت. به این ترتیب، هرگاه قتل و جرح با یک ضربۀ عمدی صورت میگرفت، اصل بر تداخل جنایات عضو در نفس بود؛ زیرا عملاً یک فعل انجام گرفته و عرفاً یک جنایت اتّفاق افتاده و قتل نفس با جرح عضو توأم شده است. امّا اگر قطع (عضو) و قتل با ضربات عمدی متعدّد اعم از متوالی یا با فاصلۀ زمانی انجام میگرفت، اصل بر عدم تداخل بود؛ زیرا مقتضای افعال متعدّد، ثبوت مجازاتهای متعدّد است، هرچند منجر به قتل مجنیعلیه گردند.
در ق.م.ا 1392 به پیروی از مشهور فقهای امامیّه، موضوع تداخل جنایات با تفصیل میان واحد یا متعدّد بودن ضربات وارده از یک سو و توالی یا تناوب آنها از سوی دیگر، مشروط به برقراری رابطۀ استنادی میان فعل یا افعال ارتکابی و نتایج حاصله با تفصیل بیشتر و در اَشکال مختلف پیشبینی شده است. همچنین علی رغم اینکه احکام تداخل جنایات عمدی با احکام تداخل جنایات غیرعمدی (دیات) یکسان بوده و از جهت آثار و تبعات تفاوت چشمگیری با یکدیگر ندارند، با تفکیک میان این دو حوزه، طی مواد 296 الی 300 تداخل جنایات عمدی موجب قصاص و طی مواد 538 تا 548 مباحث متناظر آن یعنی تداخل جنایات غیرعمدی (دیات) مقرّر شده است. از مجموع مواد این دو فصل، حاکمیّت «اصل عدم تداخل جنایات» مگر در موارد استثنائی قابل استنتاج است. ضمن اینکه این قاعده در مادۀ ۵۳۸ قانون مذکور بالاخص در خصوص جنایات غیرعمدی به صراحت مورد تأکید قرار گرفته است. مطابق مادۀ مذکور: «در تعدّد جنایات، اصل بر تعدّد دیات و عدم تداخل آنها است؛ مگر مواردی که در این قانون خلاف آن مقرّر شده است».بدین ترتیب با استظهار به آراء و فتاوی فقها،[10] ابعاد موضوع را تبیین مینماییم.
-
تداخل عضو در نفس
تداخل قصاص عضو در نفس به نوبۀ خود از شقوق مختلف برخوردار است. گاه جراحت واحده موجب مرگ مجنیعلیه شده و گاه جراحات متعدّد موجب مرگ میگردند. جراحات متعدّد خود ممکن است از فعل واحد یا از افعال متعدّد که به طور متوالی یا متناوب وارد گردیده، منبعث شده باشند.
-
تداخل عضو در نفس، ناشی از یک ضربۀ عمدی
منظور از تداخل عضو در نفس با ضربۀ واحده آن است که مرتکب از طریق ایرادِ تنها یک ضربۀ عمدی باعث قطع تنها یک عضو از اعضای مجنیعلیه شده و جنایت وارده نیز موجب مرگ او میشود. برای مثال مرتکب با وارد ساختن یک ضربۀ عمدی شمشیر باعث پارگی قلب و در نهایت مرگ مجنیعلیه میگردد. مادۀ 297 ق.م.ا 1392 به پیروی از قائلین به تفصیل میان یک ضربه و ضربات (متعدّد) مقرّر میدارد: «اگر مرتکب با یک ضربۀ عمدی موجب جنایتی بر عضو شود که منجر به قتل مجنیٌعلیه گردد، چنانچه جنایت [قتل] واقعشده مشمول تعریف جنایات عمدی باشد، قتل عمدی محسوب میشود و به علت نقص عضو یا جراحتی که سبب قتل شده است به قصاص یا دیه محکوم نمیگردد». به بیان دیگر، عضو در نفس مضمحل یا تداخل نموده و در نتیجه مرتکب صرفاً به قصاص نفس محکوم میشود و از بابت قطع عضو به قصاص یا دیه محکوم نمیگردد. دلیل این امر واضح است، زیرا همان طور که جانی عملاً یک فعل مرتکب شده عرفاً نیز یک جنایت اتّفاق افتاده است، نه چند جنایت.
در اینجا ممکن است این پرسش مطرح شود که آیا اساساً ممکن است که ضربة وارده عمدی بوده امّا نتیجة نهایی مشمول تعریف قتل عمدی نباشد و با فرض امکان، در این صورت حکم مسأله چه خواهد بود؟ در پاسخ میتوان گفت هرگاه مرتکب از انجام فعل ارتکابی و ایراد جرح عمدی یا قطع عضو، قصد مستقل قتل نداشته یا فعل ارتکابی او نوعاً وقوع چنین نتیجهای را به همراه نداشته باشد، امّا اتّفاقاً منجر به مرگ مجنیعلیه گردد و یا مرتکب به کشنده بودن فعل خود آگاه نباشد، در این موارد هرچند ضربۀ وارده و جنایتی که بلاواسطه و مستقیماً از آن ناشی میشود عمدی است، امّا آنچه النهایه اتّفاق میافتد جنایت غیرعمدی است. از این رو، مرتکب به علّت قطع یا نقص عمدی عضو یا جراحت وارده به قصاص عضو و از بابت جنایت بزرگتر (اعم از نفس یا مادون نفس) به پرداخت دیه محکوم میگردد. به این ترتیب، هیچگاه ضمان ناشی از ضربۀ عمدی که به طور مستقیم ایجاد گردیده در ضمان ناشی از جنایت بزرگتر که در اثر سرایت و به نحو غیرمستقیم حادث میشود و وصف غیرعمدی دارد، تداخل نمیکند و هر یک حکم مستقل خود را دارند.
-
تداخل اعضاء در نفس، ناشی از یک ضربۀ عمدی
گاهی ممکن است جانی با یک ضربۀ عمدی، جنایات متعدّدی را در مجنیعلیه به وجود آورد و تمام یا برخی از آسیبهای وارده مآلاً منجر به مرگ او گردند. برای مثال مرتکب با یک ضربۀ عمدی، علاوه بر قطع برخی از انگشتان یک دست مجنیعلیه، دست دیگر او را نیز از کتف قطع نماید. در این قبیل موارد، چنانچه به اظهار پزشکی قانونی، رابطۀ استنادی میان مرگ و تمامی جنایتهای وارده بر اعضاء برقرار بوده و همة آنها به طور مشترک تأثیر گذاشته و موجب بروز نتیجة نهایی یعنی مرگ مجنیعلیه گردند و موت نیز مشمول تعریف جنایات عمدی باشد، مثل اینکه قصد مرتکب از انجام فعل مزبور کشتن مجنیعلیه بوده باشد، در این صورت کلیة جنایات عضو در قتل مضمحل شده و جانی فقط به قصاص نفس محکوم میگردد و از بابت قطع اعضاء به قصاص یا دیه محکوم نمیشود؛ زیرا همان طور که بیان شد جانی عملاً یک فعل مرتکب شده و عرفاً یک جنایت اتّفاق افتاده است، نه چند جنایت. در این خصوص مادۀ 298 ق.م.ا 1392 به پیروی از قول مشهور فقهای امامیّه مقرّر میدارد: «اگر کسی با یک ضربة عمدی، موجب جنایات متعدّد بر اعضای مجنیٌعلیه شود، چنانچه همه آنها به طور مشترک موجب قتل او شود و قتل نیز مشمول تعریف جنایات عمدی باشد فقط به قصاص نفس محکوم میشود».
این ماده صرفاً ناظر به موردی است که کلیۀ جنایتهای ارتکابی در قتل تأثیر مستقیم داشته و میان آنها و مرگ رابطۀ استنادی برقرار میباشد، امّا نسبت به مواردی که صرفاً برخی از آنها باعث وقوع قتل میشوند و برخی دیگر بهبود یافته و هیچگونه نقشی در تحقّق آن ندارند یا اساساً به حدّی نیستند که بتوانند در وقوع قتل مؤثر باشند و همچنین نسبت به مواردی که قتل مشمول تعریف جنایات عمدی نبوده و شبه عمدی میباشد، ساکت است. در خصوص فرض نخست، با توجّه به اصل عدم تداخل و نیز با توجّه به اصل استصحاب، ضمان به قوّت خود باقی بوده و مرتکب علاوه بر قصاص نفس، حسب مورد به قصاص عضو جنایاتی که میان آنها و قتل رابطۀ استنادی برقرار نمیباشد نیز محکوم میگردد. در مورد فرض اخیر نیز هرگاه علیرغم برقراری رابطۀ استنادی، نتیجۀ حاصله مشمول تعریف جنایت عمدی نباشد، در این صورت با توجّه به قاعدۀ عدم تداخل قصاص در دیات، مرتکب علاوه بر قصاص اعضاء، به پرداخت یک دیۀ کامله (نفس) نیز محکوم میشود. بنابراین، در تعدّد صدمات ناشی از ضربۀ واحده باید میان صدماتی که با قتل رابطۀ استنادی دارند با مورد یا مواردی که از چنین خصوصیّتی برخوردار نمیباشند، قائل به تفصیل بود.
-
تداخل اعضاء در نفس، ناشی از ضربات عمدی متعدّد
گاه ممکن است برخلاف موارد فوق، مرتکب با ایراد ضربات عمدی متعدّد، موجب ورود جنایتهای متعدّد و النهایه مرگ مجنیعلیه شود. ضربات عمدی متعدّد گاه ممکن است به طور متوالی و گاه به طور متناوب وارد شوند. از آنجا که هر یک از شقوق یادشده دارای احکام خاص خود میباشند، به تفکیک آنها را بررسی میکنیم.
در صورتی که ضربات عمدی متعدّد به طور متناوب وارد و هر یک از آنها به طور جداگانه باعث ایجاد آسیب گردند، برای مثال مرتکب با ایراد سه ضربۀ عمدی باعث قطع گوش و دست راست و پای چپ مجنیعلیه گردد، در این صورت دو حالت متصوّر است: نخست، صرفاً میان برخی از آسیبها و مرگ رابطۀ استنادی برقرار بوده و برخی از آنها در وقوع قتل نقشی نداشته باشند؛ در این صورت آسیبهایی که در وقوع مرگ مؤثر بوده تداخل میکنند و در خصوص سایر موارد اصل عدم تداخل جاری میگردد. به فرض در مثال یادشده آنچه موجب مرگ شده قطع دست و پای مجنیعلیه بوده و نه بریدن گوش او، فلذا مرتکب علاوه بر قصاص نفس، تنها به قصاص یا دیة گوش که تأثیری در قتل نداشته نیز محکوم میگردد. فراز اوّل مادۀ 299 ق.م.ا 1392 در این خصوص مقرّر میدارد: «اگر کسی با ضربههای متعدّد عمدی، موجب جنایات متعدّد و قتل مجنیٌعلیه شود و قتل نیز مشمول تعریف جنایات عمدی باشد، چنانچه برخی از جنایتها موجب قتل شود و برخی در وقوع قتل نقشی نداشته باشند، مرتکب علاوه بر قصاص نفس، حسب مورد، به قصاص عضو یا دیه جنایتهایی که تأثیری در قتل نداشته است، محکوم میشود ... ».
فرض دیگر آن است که کلیۀ صدمات وارده موجب قتل شده و میان تمامی آنها و مرگ رابطۀ استنادی برقرار باشد؛ در این صورت باید میان مواردی که جنایات وارده متوالیاً انجام گرفته با مواردی که متناوباً انجام گرفته است، قائل به تفصیل بود. هرگاه ضربات وارده متوالیاً باشند، ضربات متوالی عرفاً حکم یک ضربه را دارند. از این رو، جانی فقط به قصاص نفس محکوم میگردد و از بابت جنایتهای وارده بر عضو یا اعضاء مسئولیّت کیفری نخواهد داشت. برای مثال اگر جانی در یک درگیری با استفاده از وسیلۀ برندهای نظیر قمه و غدّاره، به طور متوالی چندین ضربه به مجنیعلیه وارد کند و پاهای او را قطعه قطعه کند و موجب مرگ او شود، جنایتهای مادون نفس در نفس تداخل نموده و در نتیجه جانی فقط به قصاص نفس محکوم میگردد و از بابت قطع پا به قصاص یا دیه محکوم نمیشود. مادة یادشده برخلاف قول مشهور فقهای امامیّه و به متابعت از قول امام خمینی (ره) در ادامه مقرّر میدارد: « ... لکن اگر قتل به وسیله مجموع جنایات پدید آید، در صورتی که ضربات به صورت متوالی وارد شده باشد، در حکم یک ضربه است». یعنی تمامی آسیبهای وارده بر اعضاء اعم از کوچک و بزرگ در قتل تداخل نموده و جانی فقط به قصاص نفس محکوم میشود.
امّا چنانچه ضربات وارده متوالی نباشند بلکه متناوباً و با فاصلۀ زمانی وارد شده وآسیبهایی را در اعضاء و جوارح مجنیعلیه ایجاد نموده و النهایه موجب مرگ او شوند، برای مثال صبح دست مجنیعلیه را قطع کند، ظهر گوش او را ببرد و سپس عصر پای وی را قطع و مجنیعلیه شامگاه بمیرد، در این قبیل موارد هرچند کلیة جنایتهای ارتکابی در تحقّق نتیجۀ نهایی یعنی مرگ مجنیعلیه مؤثر بودهاند و میان همۀ آنها و مرگ رابطۀ استنادی برقرار میباشد، با این وجود اصل عدم تداخل جاری شده و مرتکب ابتدا از بابت کلیة جنایات کوچکتر جز قطع پا که متّصل به فوت بوده به قصاص یا دیة عضو محکوم و سپس بابت جنایت بزرگتر (قتل) کشته میشود. در این خصوص فراز پایانی مادۀ 299 مرقوم (ق.م.ا 1392) مقرّر میدارد: «در غیر این صورت [یعنی در صورتی که ضربات وارده به صورت متوالی نبوده، بلکه به طور متناوب و با فاصلۀ زمانی وارد شده باشند] به قصاص یا دیه عضوی که جنایت بر آن، متصل به فوت نبوده است نیز محکوم میگردد».نکتهای که در اینجا ذکر آن ضروری است اینکه این مصداق را نباید با موردی که مرتکب به دفعات مرتکب جنایات عمدی نسبت به اعضای مجنیعلیه میشود و آخرالامر نیز با ایراد ضربة نهایی باعث قتل او میگردد، به نحوی که اقدام اخیر رابطة استنادی میان افعال ارتکابی سابق و مرگ مجنیعلیه را قطع میکند، خَلط نمود. برای مثال جانی به تناوب دست و پای مجنیعلیه را قطع میکند، امّا پیش از آنکه جنایات ارتکابی مؤثر واقع و باعث مرگ مجنیعلیه شوند با شلیک گلولهای به شقیقۀ وی به حیات او خاتمه میبخشد. در اینجا هر چند اصل عدم تداخل است و در نتیجه باید قبل از قصاص نفس، قصاص کلیۀ جنایات مادون نفس (دست و پا) نسبت به مرتکب اعمال گردند، لکن صدمات ناشی از شلیک گلوله اعم از پارگی ریه، قلب یا متلاشی شدن سر در نفس تداخل میکند و جانی از بابت آن قصاص نمیشود.
نکتة قابل تأمّل دیگر این است که در مقام اجراء چنانچه قصاص اعضاء عرفاً منجر به صدق عنوان مثله شود، در این صورت قصاص همۀ اعضاء ممنوع است و باید قصاص اعضاء به میزانی انجام گیرد که عنوان مُثله بر آن صدق ننماید. مادۀ 263 قانون مجازات اسلامی مصوّب 1370 در این مورد مقرّر میداشت: «قصاص با آلت کند و غیربرنده که موجب آزار مجرم باشد ممنوع است و مثله او نیز جرم است». در حال حاضر مطابق مادۀ 436 ق.م.ا 1392: «قصاص نفس فقط به شیوههای متعارف، که کمترین آزار را به قاتل میرساند، جایز است و مثله کردن او پس از قصاص، ممنوع و موجب دیه و تعزیر مقرّر در کتاب پنجم «تعزیرات» است».
-
تداخل دو یا چند حقّ قصاص نفس، در نفس واحده
از مصادیق تداخل جنایات عمدی، تداخل دو یا چند حقّ قصاص (نفس) در نفس واحده است. این مصداق هنگامی تحقّق مییابد که یک نفر با انجام فعل واحد یا افعال متعدّد، عمداً دو یا چند نفر را به قتل برساند، فارغ از اینکه جنایات ارتکابی همزمان یا به طور متوالی یا متناوب صورت گرفته باشند. در این قبیل موارد، به تعداد مقتولین حقّ قصاص نفس ایجاد میشود. به بیان دیگر برای هر یک از اولیایدم مقتولان، یک حقّ قصاص مستقل ایجاد میگردد و آنان از یک سو میتوانند به همراه اولیایدم سایر مقتولان نسبت به قصاص قاتل، عفو یا اخذ دیه از او تصمیمگیری نمایند و از سوی دیگر از این حق برخوردارند که به تنهایی و بدون گرفتن رضایت اولیای دم مقتولان دیگر و حتّی بدون پرداخت سهمی از دیه، مستقلاً از جانی قصاص کنند یا با رضایت قاتل به دیه یا کمتر و بیشتر از آن توافق نمایند یا او را بلاعوض مورد عفو قرار دهند. در این مورد مادۀ ۳۸۳ ق.م.ا 1392 به پیروی از قول مشهور فقهای امامیّه مقرّر میدارد: «اگر یک نفر، دو یا چند نفر را عمداً به قتل برساند، اولیایدم هر یک از مقتولان میتوانند به تنهایی و بدون گرفتن رضایت اولیای مقتولان دیگر و بدون پرداخت سهمی از دیه به آنان اقدام به قصاص کنند». بنابراین، در صورتی که ولیدم یکی از مقتولان پیشدستی و قاتل را قصاص کند، ولی یا اولیایدم سایر مقتولان حقّ مراجعه به او یا ورثۀ قاتل را نخواهند داشت؛ زیرا وی حقّ قصاص خود را استیفاء نموده و به علاوه قاتل بیش از نفس خود مسئول نبوده و ماترک قاتل نیز به ورثۀ وی تعلّق گرفته است. به این ترتیب عملاً حقّ قصاص اولیایدم سایر مقتولان از بین میرود. در واقع مادۀ مذکور با استناد به قاعدۀ «اَلجَانِی لَایُجنَی عَلَیه اَکثَرَ مِن نَفسِهِ»، تبدیل قصاص به دیه را منوط به رضایت جانی کرده است. امّا استناد به این قاعده ناصواب است، زیرا این قاعده معطوف به موردی است که زنی عمداً مردی را به قتل میرساند. در این مورد اولیای مرد نمیتوانند علاوه بر قصاص زن، نصف دیۀ مرد را نیز از او مطالبه کنند. برای رفع این ایراد پیشنهاد میشود قانون مجازات اسلامی به نحوی اصلاح شود تا (همچون جنایات مادون نفس) آن دسته از اولیایدم که به هر علّت قادر به استیفای حقّ قصاص خود نشده و در عین حال خواهان دیه هستند بتوانند دیۀ مقتول را از اموال قاتل و در صورت عدم دسترسی به آن، از بیتالمال استیفاء نمایند؛ زیرا خون مسلمان نباید هدر شود. به علاوه، جانی به تعداد مقتولین ضامن بوده و جز با پرداخت دیه، برائت ذمّه حاصل نمیگردد. بدیهی است این حکم منافاتی با حقوق ورثه (قاتل) نیز ندارد، زیرا ورثه در صورتی مالک ماترک میشوند که ذمّۀ مورث آنان به دیگران مشغول نبوده باشد و چه دینی بالاتر و مهمتر از خون مسلمان که بر ذمّۀ او استقرار یافته است.
لازم به ذکر است اگر اولیایدم کلیة مقتولان خواهان قصاص قاتل باشند یا در صورت مطالبۀ دیه، قاتل به پرداخت آن رضایت ندهد، از آنجا که مطابق قاعده، جانی بیش از نفس خود بدهکار نیست، در این صورت از یک سو اولیایدم نمیتوانند جانی را به پرداخت دیه الزام کنند و از سوی دیگر، بیش از یک بار نمیتوانند از قاتل قصاص نمایند. به این ترتیب عملاً جنایات متعدّد و حقوق ناشی از آنها در یکدیگر تداخل میکند. در این راستا مادۀ ۳۸۴ ق.م.ا 1392 مقرّر میدارد: «اگر یک نفر، دو یا چند نفر را عمداً به قتل برساند و اولیایدم همه مقتولان، خواهان قصاص باشند، قاتل بدون اینکه دیهای بپردازد، قصاص میشود. اگر اولیایدم برخی از مقتولان، خواهان قصاص باشند و اولیایدم مقتول یا مقتولان دیگر، خواهان دیه باشند، در صورت موافقت قاتل به پرداخت دیه به آنان در مقابل گذشت از حقّ قصاصشان، دیه آنان از اموال قاتل پرداخت میشود و بدون موافقت قاتل، حقّ أخذ دیه از او و یا اموالش را ندارند». بنابراین، در تعدّد جنایات بر نفس اعم از اینکه با یک فعل واقع شود یا با افعال متعدّد، به تعداد مقتولین حقّ قصاص به وجود میآید و اولیایدم هر یک از مقتولین بالاستقلال دارای حقّ قصاص هستند و فارغ از تصمیم اولیایدم دیگر مقتولین نسبت به حقّ خود اتّخاذ تصمیم مینمایند و دیگران حقّ دخالت در آن را ندارند.
-
تداخل جنایات دو یا چند نفر، در نفس واحده
از جمله مسائلی که به نوبۀ خود در زمرۀ مباحث تداخل جنایات قرار میگیرد، دخالت دو یا چند نفر در قتل یک نفر میباشد. مقصود ما از تداخل جنایات دو نفر یا بیشتر در نفس واحده آن است که بیش از یک نفر در کشتن فردی مداخله نمایند، لیکن نتیجۀ حاصله تنها به فعل یک نفر از آنان مستند باشد و میان افعال ارتکابی سایر مداخلهکنندگان و نتیجۀ حاصله (قتل) رابطۀ استنادی برقرار نباشد. برای مثال دو نفر شخصی را مورد ضرب و جرح قرار داده و مجنیعلیه بر اثر ضربات وارده فوت کند، امّا حسب نظر پزشکی قانونی، قتل تنها به فعل یکی از آنان مستند باشد، نه هر دو آنان. مثل اینکه یک نفر در بیابان بیآب و علفی دست و پای مجنیعلیه را قطع کند ولی دیگری با شلیک گلولهای به سر یا قلب مجنیعلیه او را به قتل برساند. در این مثال هر چند قطع دست و پا در شرایط موصوف به تنهایی کشنده است، با این وجود رابطۀ استنادی تنها میان تیراندازی و مرگ برقرار میباشد. بدین ترتیب تنها کسی که قتل به فعل او مستند میباشد، قاتل محسوب و در صورت اجتماع سایر شرایط قصاص میشود و دیگری صرفاً به قصاص عضو محکوم میگردد . در این مورد مادۀ ۳۷۱ ق.م.ا 1392 تصریح مینماید: «هرگاه کسی آسیبی به شخصی وارد کند و بعد از آن دیگری او را به قتل برساند، قاتل همان نفر دوّم است اگر چه آسیب سابق به تنهایی موجب مرگ میگردید و اوّلی فقط به قصاص عضو محکوم میشود». همچنین اگر فعل ارتکابی نفر اوّل مجنیعلیه را در حکم مرده قرار دهد، به طوری که عرفاً زنده نباشد و نفر دوّم با شلیک گلولهای به آخرین رمق حیات او خاتمه بخشد، قاتل همان اوّلی است و نفر دوّم به پرداخت جنایت بر مرده موضوع مادۀ 722 ق.م.ا 1392 محکوم میگردد.[11] مادۀ ۳۷۲ قانون یادشده در این خصوص مقرّر میدارد: «هرگاه کسی آسیبی به شخصی وارد کند به گونهای که وی را در حکم مرده قرار دهد و تنها آخرین رمق حیات در او باقی بماند و در این حال دیگری با انجام رفتاری به حیات غیرمستقر او پایان دهد، نفر اوّل قصاص میشود و نفر دوّم به مجازات جنایت بر میّت محکوم میگردد. حکم این ماده و مادۀ (۳۷۱) این قانون در مورد جنایات غیرعمدی نیز جاری است».
وجه افتراق مادۀ 371 ق.م.ا 1392 با موضوع مادۀ 372 قانون یادشده آن است که در اوّلی مجنیعلیه پس از ورود جنایت، هنوز زنده است و دارای حیات مستقر میباشد و عرفاً به او انسان زنده گفته میشود؛ بنابراین، به سلب حیات از او نیز قتل اطلاق میگردد. در حالی که انسان موضوع مادۀ دوّم، فاقد حیات مستقر و پایدار بوده و در حکم مرده میباشد و هر بینندهای او را مرده مینامد؛ از این رو، جنایت بر او، جنایت بر مرده تلقی میشود، نه انسان زنده.
در پایان این بحث ذکر این نکته ضروری است که موضوع تداخل جنایات یک یا چند نفر در قتل واحد که در ذیل مبحث شرکت در جنایت (قتل) ذکر شده است، همانگونه که ملاحظه میشود از مباحث تداخل خارج است، چنانکه از شمول بحث شرکت در قتل نیز خارج میباشد؛ زیرا قتل تنها به فعل یک نفر از آنان مستند است، در حالی که در بحث از شرکت، در هرگونه جرم و جنایتی لازم است که نتیجۀ حاصله حداقل به فعل دو نفر یا بیشتر مستند باشد.
-
تداخل جنایات عمدی مادون نفس
به صراحت مادۀ 389 ق.م.ا 1392 در جنایات مادون نفس اصلْ عدم تداخل جنایات میباشد؛ مگر مقنّن ترتیب دیگری مقرّر کرده باشد.[12] از جمله نتایج عدم تداخل آن است که به تعداد جنایات وارده، حسب مورد حقّ قصاص یا دیه و بالتبع عفوِ بلاعوض ثابت میشود و مجنیعلیه یا ولی او میتواند جانی را قصاص کرده یا او را ببخشد و یا در صورت موافقت جانی دیه بگیرد. در تعدّد جنایات مادون نفس نیز فروض مختلفی متصوّر است. با توجّه به مقرّرات ق.م.ا از جمله مهمترین فروض تعدّد جنایات مادون نفس این است که جانی با یک یا چند ضربه، در یک زمان یا زمانهای متفاوت متوالیاً یا متناوباً جنایات متعدّدی را نسبت به یک نفر یا افراد متعدّد وارد سازد.
-
جنایات عمدی متعدّد بر اعضای یک نفر
هرگاه مرتکب با یک ضربه یا با ضربات متعدّد اعم از متوالی یا متناوب عمداً جنایات متعدّدی را بر یک نفر وارد سازد، برای مثال با یک ضربۀ شمشیر چند انگشت دست یا پای مجنیعلیه را قطع کند یا با چند ضربه، چشم و گوش و بینی او را قلع و قمع نماید، در همۀ اَشکال مزبور اصل بر عدم تداخل است و به تعداد جنایات وارده حقّ قصاص ایجاد میشود. به علاوه، در این موارد اختیار مجنیعلیه مطلق است و او میتواند در مورد هر یک از جنایات به طور جداگانه و به هر نحو که صلاح میداند، اتّخاذ تصمیم نماید. برای مثال او میتواند در قبال تکتک موارد جانی را قصاص کند یا نسبت به آنها تبعیض قائل شده و در نتیجه یکی را قصاص کند، امّا نسبت به مورد دیگر جانی را بلاعوض مورد عفو قرار دهد و در مورد جنایت سوّم، در صورت توافق جانی به دیۀ عضو یا کمتر و بیشتر از آن مصالحه نماید. برای نمونه در مثال نخست، یک انگشت جانی را قصاص کند، انگشت دیگر او را به وی ببخشد و نسبت به انگشت سوّم دیه بگیرد. در این مورد مادۀ389 ق.م.ا 1392 مقرّر میدارد:«اگر به علّت یک یا چند ضربۀ [عمدی]، جنایتهای متعدّدی در یک یا چند عضو به وجود آید، حقّ قصاص برای هر جنایت، به طور جداگانه ثابت است و مجنیٌعلیه میتواند دربارۀ بعضی با مرتکب مصالحه نماید، نسبت به بعضی دیگر گذشت و بعضی را قصاص کند».
-
تداخل در جنایت عمدی دارای مراتب
هرگاه جنایت بر عضو دارای مراتب باشد، مجنیعلیه میتواند با رضایت محکومعلیه، به جای قصاص مرتبۀ بالاتر، مرتبۀ پایینتر را قصاص کند و در قبال این تنازل، در قالب اخذ دیه یا غیر آن مصالحه نماید. برای مثال دست که دارای حداقل و اکثر بوده و در لسان عامیانه شامل انگشتان، مچ، آرنج و کتف میباشد، چنانچه از کتف قطع شده باشد، مجنیعلیه میتواند به جای قصاصِ از کتف، فقط به قطع انگشتان یا مچ یا آرنج اکتفاء کندو بقیه را به جانی ببخشد یا از بابت آن ارش دریافت کند. مثال دیگر در موردی است که کسی پای دیگری را از ران قطع کرده، مجنیعلیه میتواند به جای قصاص از ران، پای جانی را از مچ یا زانو قطع کند و بقیه را به جانی ببخشد یا از بابت آن ارش دریافت کند، مشروط به اینکه جانی نسبت به این امر رضایت داشته باشد. در این مورد مادۀ 390 ق.م.ا 1392 مقرّر میدارد: «اگر جنایت بر عضو، دارای مراتب باشد، مجنیٌعلیه میتواند با رضایت مرتکب قسمتی از جنایت را قصاص کند. مانند آنکه در جراحت موضحه به متلاحمه و در قطع دست از آرنج به قطع دست از مچ بسنده و از قصاص قسمت دیگر گذشت یا مصالحه نماید»
با توجّه به مراتب فوق، قانونگذار میان موردی که جنایات وارده بر اعضاء مستقل از یکدیگرند با موردی که صرفاً دارای مراتب میباشد، قائل به تفصیل شده است. به این ترتیب که در اوّلی، اختیار تصمیمگیری را علیالاطلاق به مجنیعلیه واگذار کرده و تنها در صورتی که دیه بخواهد نیازمند رضایت جانی است؛ در حالی که در فرض اخیرالذکر، حتّی برای عفو بلاعوض نیز رضایت جانی را شرط دانسته است! بدیهی است اینکه عفو بلاعوضِ بخشی از حقّ قصاص منوط به رضایت جانی قرار داده شده است چندان موجه به نظر نمی رسد، زیرا گذشت از تمام یا بخشی از حقّ قصاص از حقوق اوّلیّۀ مجنیعلیه بوده و هیچ نوع دلیل شرعی یا عقلی آن را به رضایت جانی موکول نکرده است.
-
تداخل جنایات عمدی بر اعضای چند نفر
هرگاه مرتکب همزمان یا به نحو تعاقب جنایاتی را بر دو یا چند نفر وارد سازد، برای مثال با پرتاپ مواد منفجره باعث قطع دست راست دو نفر یا بیشتر شود یا در پی دو بار درگیری، پاهای دو نفر را قطع کند، با توجّه به اصل عدم تداخل، از یک سو مرتکب نسبت به تمامی جنایتهای ارتکابی خویش مسئول است و باید قصاص شود و از این رو در صورتی که امکان قصاص همة آنها وجود داشته باشد، جانی قصاص میشود. امّا بدیهی است به اقتضای اصل لزوم رعایت مماثلت در محلِّ قصاص، مجنیعلیهم نمیتوانند سایر اعضای جانی را قصاص کنند. در این صورت چون عملاً استیفای قصاص به نفع تمامی مجنیعلیهم وجود ندارد، مجنیعلیه اوّل که جنایت بر او پیش از دیگری یا دیگران واقع شده است، در استیفای حقّ قصاص خویش بر سایرین مقدّم است و اگر وقوع هر دو جنایت در یک زمان باشد، حقّ هر دو در استیفای قصاص مساوی است. از این رو، هر یک از دو مجنیعلیه میتوانند مبادرت به قصاص کنند. در این خصوص مادۀ 392 ق.م.ا 1392 مقرّر میدارد: «هرگاه کسی جنایت عمدی بر اعضای چند نفر وارد کند، اگر امکان قصاص همة آنها باشد، قصاص میشود و اگر امکان قصاص برای همة جنایات نباشد مجنیٌعلیه اوّل که جنایت بر او پیش از دیگری واقع شده است، در استیفای قصاص مقدّم است و در صورت انجام قصاص، مرتکب برای جنایاتی که محلی برای قصاص آن نیست به پرداخت دیه و تعزیر مقرّر در کتاب پنجم (تعزیرات) محکوم میشود. اگر وقوع دو جنایت، در یک زمان باشد، هریک از دو مجنیٌعلیه میتوانند مبادرت به قصاص کنند و پس از استیفای قصاص، برای دیگر جنایتهایی که قصاص ممکن نیست، مرتکب به پرداخت دیه و تعزیر مقرّر در کتاب پنجم (تعزیرات) محکوم میشود ... ».همانگونه که ملاحظه میشود در این ماده قانونگذار به تبعیّت از قول مشهور فقهای امامیّه، در مرحلۀ استیفای قصاص عضو (برخلاف قصاص نفس) لزوم رعایت نوبت و تقدّم و تأخّر در ورود جنایت را از سوی مجنیعلیهم لازم دانسته است. به این ترتیب کسی که ابتدا جنایت بر او وارد شده نسبت به فرد یا افرادی که پس از او متحمّل آسیب شدهاند، مقدّم میباشد. از این رو، او باید ابتدا نسبت به استیفای حقّ خود اقدام کند و در صورت استیفاء، نفرات بعدی به علّت فقدان محل، دیه دریافت میکنند. به بیان دیگر، در اینجا حقّ قصاص فرد یا افراد بعدی اجباراً به دیه و تعزیر مبدّل میگردد. بدیهی است چنانچه مجنیعلیه اوّل جانی را عفو یا به اخذ دیه مصالحه کند، در این صورت نوبت به مجنیعلیه دوّم میرسد که نسبت به استیفای حقّ خود به هر نحو که صلاح میداند اقدام کند و همچنین است نفرات بعدی.
قسمت پایانی مادۀ مورد بحث فرض دیگری را مطرح ساخته است. برابر آن: « ... در صورتی که پس از قصاص اوّل، محل قصاص برای مجنیٌعلیه دوّم باقی باشد، لکن کمتر از عضو مورد جنایت از او باشد، میتواند مقدار موجود را قصاص کند و مابهالتفاوت را دیه بگیرد. مانند اینکه مرتکب، نخست انگشت دست راست کسی و آنگاه دست راست شخص دیگری را قطع کرده باشد که در این صورت، مجنیٌعلیه اوّل در اجرای قصاص مقدّم است و با اجرای قصاص او، مجنیٌعلیه دوّم میتواند دست راست مرتکب را قصاص کند و دیه انگشت خود را نیز از او بگیرد». آنچه از مقایسۀ جنایات عمدی متعدّد میان نفس و عضو مستفاد میشود این است که مقنّن میان این دو امر، از چند جهت قائل به تفصیل شده است. برای مثال:
الف - با مقایسۀ مواد 383 و 392 ق.م.ا 1392 این نکته آشکار میشود که در تعدّد اولیایدم، تقدّم و تأخّر قتلها ملاک استیفای قصاص نفس نیست و هر یک از اولیایدم در هر لحظه که فرصت استیفای قصاص جانی را داشته باشند میتوانند بدون تضمین حقوق سایرین نسبت به استیفای حقّ خود اقدام کنند و جانی را قصاصاً به قتل برسانند؛ در حالی که در جنایات مادون نفس، تقدّم و تأخّر ورود جنایت ملاک قصاص است و مقدّمین نسبت به مؤخّرین حقّ تقدم دارند. به واقع قاعدۀ «اَلجَانِی لَایجنَی عَلَی اَکثَرَ مِن نَفسِهِ» عمدتاً در جنایت بر نفس اعمال میشود تا در عضو.
ب - با مقایسۀ مواد فوقالذکر معلوم میشود در جنایت بر نفس با استیفای قصاص از سوی یکی از اولیایدم، حقوق سایرین از بین میرود؛ خواه استیفاءکننده از جهت تحمّل جنایت مقدّم باشد یا مؤخّر. در این قبیل موارد حقّ قصاص سایر اولیایدم به دیه تبدیل نمیشود؛ مگر قصاص مستلزم پرداخت فاضل دیه باشد. در حالی که در جنایت بر عضو با استیفای قصاص از سوی مجنیعلیه مقدّم و بالتبع فقدان محل قصاص، حقّ قصاص سایر مجنیعلیهم اجباراً به دیه مبدّل میشود و جانی آن را بدهکار میشود.
پ - آنچه از مقایسۀ مواد 381 و 390 ق.م.ا 1392 استفاده میشود این است که در قصاص نفس، ولیدم میتواند آن را اجراء کند یا عفو یا مصالحه نماید، امّا نمیتواند آن را به قصاص عضو تنزّل دهد؛ هرچند چنین حقّی در مادۀ 365 قانون یادشده برای شخص مجنیعلیه پیشبینی شده است. در حالی که در قصاص عضو، در مواردی که قصاص دارای مراتب میباشد، مجنیعلیه میتواند در صورت رضایت جانی به جای مرتبۀ بالاتر به قصاص مرتبۀ پایینتر اکتفاء کند و بقیه را به جانی ببخشد یا دیه بگیرد.
ت - اگر کسی به علّت یک یا چند ضربۀ [عمدی]، جنایات متعدّدی بر اعضای چند نفر وارد کند که در یکدیگر تداخل داشته باشند، برای مثال انگشت دست راست مجنیعلیه اوّل و دست راست مجنیعلیه دوّم را از مچ قطع کند، هرچند حقّ قصاص برای هر جنایت به طور جداگانه ثابت است و مجنیعلیه میتواند دربارۀ بعضی با مرتکب مصالحه نماید، نسبت به بعضی دیگر گذشت و بعضی را قصاص کند، امّا چنانچه همه خواهان قصاص عضو باشند، لزوم جلوگیری از تفویت قصاص ایجاب میکند کسی که انگشت دست او قطع شده ابتدا قصاص کند و سپس مجنیعلیه دوّم اقدام به قطع دست جانی بنماید و با توجّه به مادۀ 391 ق.م.ا از بابت انگشت دست نیز دیه دریافت کند.
-
فقدان عضو متعلَّق قصاص
ممکن است کسیبا فعل (واحد) یا افعال متعدّد در یک زمان یا زمانهای متفاوت، موجب جنایات عمدی متعدّد بر اعضاء و جوارح یک یا چند نفر گردد. برای مثال هر دو دست یک یا چند نفر را همزمان یا به طور تعاقب قطع نماید یا صرفاً چشم چپ دو یا چند نفر را درآورد. در این قبیل موارد از یک سو اقتضاء اصل عدم تداخل جنایات مادون نفس آن است که مرتکب از بابت تمامی آنها قصاص شود. امّا در قصاص عضو، اصل لازمالرعایۀ دیگری نیز وجود دارد و آن اصل لزوم رعایت محلِّ قصاص است؛ به این معنی که چشم راست، در ازای چشم راست و چشم چپ، در ازای چشم چپ قصاص میشود و هیچگاه چشم چپ در ازای چشم راست یا بالعکس قصاص نمیشود. از این رو، میتوان گفت لزوم مماثلت در قصاص به نوبۀ خود مانعی در مسیر قصاص ایجاد میکند. در نتیجه، هرگاه فردی عمداً جنایات متعدّد بر اعضاء و جوارح یک نفر وارد سازد، امّا خود او فاقد عضو یا اعضای مماثل باشد، مثلاً دستان دیگری را قطع کرده ولی خود او به هر علّت فاقد دست راست باشد، در این صورت دست چپ وی قصاص میشود، لیکن از بابت دست راست که قصاص آن به علّت فقد محل امکانپذیر نمیباشد، به پرداخت دیه و تعزیر محکوم میگردد. به بیان دیگر، در این گونه موارد این بخش از حقّ قصاص مجنیعلیه اجباراً به دیه مبدّل میشود و بدون نیاز به رضایت مرتکب، مجنیعلیه میتواند آن را از اموال و دارائیهای وی برداشت نماید. در این مورد مادۀ 391 ق.م.ا 1392 مقرّر میدارد: «هرگاه کسی جنایت عمدی بر اعضای متعدّد یک نفر وارد کند و امکان قصاص همة آنها نباشد مانند اینکه هر دو دست یک نفر را قطع کند و خود یک دست بیشتر نداشته باشد، مرتکب در مقابل جنایتهایی که قصاص آن امکان دارد، قصاص میشود و برای دیگر جنایات، به پرداخت دیه و تعزیر مقرّر در کتاب پنجم (تعزیرات) محکوم میشود». لازم به ذکر است با توجّه به حکم استثنائی تبصرۀ مادۀ 393 قانون یادشده، ذکر دست در این ماده در تبیین موضوع تبدیل قصاص به دیه از سوی مقنّن ناصواب است.
نتیجه
قانون مجازات اسلامی مصوّب 1392 در باب تداخل جنایات عمدی اغلب از قول مشهور فقهای امامیّه تبعیّت نموده است. در قانون یادشده، میان تداخل جنایات متعدّد بر عضو با نفس به نادرستی تفصیل به میان آمده است؛ به صورتی که در جنایات مادون نفس، به درستی اصل عدم تداخل را جاری ساخته است. بنابراین، تا آنجا که امکان قصاص وجود داشته باشد، اعضای جانی قصاص میشود و در مورد جنایاتی که فاقد محل بوده و عضو مماثل وجود نداشته باشد، جانی به پرداخت دیه محکوم میگردد. در نتیجه، حقوق کلیۀ مجنیعلیهم به طور کامل محفوظ میماند و حقّ آنان تضییع نمیشود. با وجود این، اگر یک نفر در یک زمان یا در زمانهای متفاوت خواه متناوباً یا متوالیاً دو یا چند نفر را بکشد، به موجب قاعدۀ «اَلجَانِی لَایُجنَی عَلَیه اَکثَرَ مِن نَفسِهِ»، حقّ قصاص اولیایدم در یکدیگر تداخل نموده و همۀ آنان فقط حقّ کشتن قاتل را خواهند داشت و اگر یکی از آنان پیشدستی کرده و قاتل را قصاصاً به قتل برساند، در عمل حقّ قصاص اولیایدم دیگر مقتولان هدر میرود. در واقع، فقط در صورتی که قاتل شخصاً به پرداخت دیه به اولیایدم سایر مقتولین (که خواهان دیه بوده یا موفّق به قصاص نشدهاند) رضایت دهد، آنان میتوانند به حقّ خود برسند. این در حالی است که با استناد به قاعدۀ مذکور، این حکم ناصواب به نظر میرسد، زیرا مجرای قاعدۀ مذکور محدود به موردی است که مردی توسط زنی به قتل برسد. در این قبیل موارد، اولیای مرد فقط حقّ کشتن زن را دارند و نمیتوانند از او نصف دیه را نیز مطالبه بنمایند. بر این اساس، ضروری است مقنّن با استناد به اطلاق قاعدۀ «لایبطل دم امرء مسلم» حکم عدم تداخل جنایات را در خصوص وحدت قاتل و تعدّد مقتولین نیز بپذیرد و با اصلاح قانون مجازات اسلامی به این ناهماهنگی و اجحاف قانونی پایان دهد.
از این رو، برای رفع ایراد موصوف پیشنهاد میشود مادۀ 384 قانون مجازات اسلامی به شرح زیر اصلاح شود تا با تحقّق اصلاحیّۀ پیشنهادی، اصل عدم تداخل به استناد قاعدۀ لایبطل و بدون استثناء بر سراسر باب قصاص و دیات حاکم شده و در مورد کلیۀ شقوق مختلف جنایات اعم از موجب قصاص یا دیه و اعم از عضو یا نفس جاری گشته و خون هیچ مسلمانی هدر نرود:
«مادۀ 384 (پیشنهادی)- اگر یک نفر، دو یا چند نفر را عمداً به قتل برساند و اولیایدم همة مقتولان، خواهان قصاص باشند، قاتل بدون اینکه دیهای بپردازد، قصاص میشود. لیکن اگر اولیایدم برخی از مقتولان، خواهان قصاص باشند و اولیایدم مقتول یا مقتولان دیگر، خواهان دیه باشند، در این صورت اولیایدم خواهان قصاص میتوانند اقدام به استیفای قصاص نمایند و دیۀ مقتولان دیگر از اموال قاتل و در صورت عدم دسترسی به آن، از بیتالمال پرداخت میشود».
[1]. این اختلاف در آراء فقهای عامّه نیز وجود دارد. در این باره بنگرید به: فرخزادی، علی اکبر؛ فهیم، نرگس، (1396)، «تداخل جنایات موجب قصاص در فقه مذاهب اسلامی»، فصلنامه فقه مقارن، شماره 10، پاییز و زمستان، صص 107-130.
[2]. در مورد تداخل جنایات در اطراف و منافع، بنگرید به: فجری، علیرضــا؛ اســفندیاری، رضــا؛ توجهی، رضــا، (۱۳۹۴)، »تعدد دیه در جنایات منجر به بی اختیاری ادرار و مدفوع«، فصلنامه فقه پزشکی، شماره 24 و 25، پاییز و زمستان، صص 175-198؛ فروغی، فضل االله؛ توانگر، زهرا، (۱۳۹۵)، «بررسی حکم تداخل دیه منافع در جنایت بر اعضا«، مجله مطالعات حقوقی دانشگاه شیراز، شماره 2، تابستان، صص 183-213.
[3]. «ابی عبیده الحذاء نقل میکند که از امام باقر (ع) سؤال شد از شخصی که با عمود خیمه (چوبی که وسط خیمه میگذارند) بر سر دیگری میزند و استخوان سرش را شکافته و به مغز میرسد و عقلش را زائل میسازد و دیوانه میشود، حکم چیست؟ حضرت فرمود ... یکسال صبر میکنند اگر عقل برنگشت و در این یکسال مُرد، در این صورت جانی به قصاص نفس محکوم میشود و اگر نمرد، فقط به پرداخت دیۀ عقل محکوم میشود، زیرا او بیش از یک ضربه نزده است.»-«...أنَّهُ أنَّمَا ضَرَبَ ضَربهً وَاحِدَهً، فَجَنَت الضَّربَهُ جِنَایتَینِ فَألزَمتُهُ أغلَظَ الجِنَایتَینِ وَ هِی الدِّیه...»(شیخ حر عاملی، بی تا: 19/ 281).
[4]. سورۀ مبارکۀ مائده، آیۀ 45.