Document Type : Research Paper
Authors
1 Criminal Law, Law, University of Tehran College of Farabi,Qom, Iran
2 Law, Tolouemehr University, Qom, Iran
3 Graduated in Criminal law from College of Farabi, University of Tehran, Qom, Iran
Abstract
The right to be free from torture is known as an inalienable right. In article 38 of our Constitution, it has been declared absolutely forbidden. Hence, struggling against torture is of meritorious legal and cultural status. Amid non-suppressive methods, the situational prevention is known as an applicable approach with visible returns. Due to these features, this paper, based on accepting the possibility of exercising the situational prevention on torture crime, deals with recognizing effective situational preventive contrivances in decreasing this crime; contrivances like: contrivance for increasing hardship in committing crimes like immediate access of defendant to judiciary officials, contrivance for omitting justifiers like decreasing the demonstrating value of confession, contrivance for decreasing benefits ensued from crimes like nullifying the information ensued from torture, contrivance for increasing the risk of committing crime like supporting the presence of lawyers in the early processes of judgment and video surveillance during investigation process. In this text we have shown that the best place to predict these contrivances is Code of Criminal Procedure and accordingly recently enacted Iranian Code of Criminal Procedure is examined from this perspective and meanwhile embossing the innovations of this area, we have pointed out some of the removable shortcomings.
Keywords
مقدّمه
در نظام حقوقی کشور ایران، دیدگاه ممنوعیّت مطلق شکنجه در اصل 38 قانون اساسی گنجانده شده و با توجّه به مشروح مذاکرات خبرگان قانون اساسی در جلسة تصویب این اصل (نک: صورت مشروح مذاکرات مجلس، بررسی نهایی قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، 1364: 777-778)، میتوان دریافت که شکنجه با هیچ توجیهی حتّی حفظ امنیّت مجاز دانسته نشده است. با وجود این، از یک سو قوانین عادی ما در زمینة جرمانگاری و وضع مجازات برای این جرم، نتوانستهاند آرمانهای این اصل را به حدّ کافی محقّق سازند؛ توضیح آنکه تاکنون تعریفی از شکنجه ارائه نشده و مادة 578 قانون مجازات اسلامی کتاب تعزیرات مصوّب 1375 نیز چه در بیان ارکان مادی و معنوی این جرم و چه در بیان واکنش کیفری متناسب، کاستیهای بسیاری دارد. از سوی دیگر، در کشور ما با وجود درک جایگاه مهم پیشگیری در سیاست جنایی، هنوز اقدامات قابل ملاحظهای برای پیشگیری از بسیاری از جرایم، خواه در عرصة نظر یا در عرصة عمل، صورت نگرفته است و این کاستی در مورد جرم شکنجه که از شدیدترین جرایم دولتی و علیه عدالت قضایی است، بیشتر نمود دارد.
مقابله با جرم شکنجه به دو صورت کنشی (پیشگیرانه) و واکنشی (کیفری) قابل تصوّر است. رویکرد پیشگیرانه دارای دستهبندیهای متنوّعی است؛ این رویکرد در یک دستهبندی به پیشگیری اجتماعی و پیشگیری وضعی تقسیم میشود. پیشگیری اجتماعی در پی اصلاح شخصیّت است و پیشگیری وضعی به دنبال تغییر وضعیّت مجرمانه است. به نظر میرسد ویژگی محدود بودن دامنة زمانی-مکانی ارتکاب جرم شکنجه، اثرگذاری پیشگیری وضعی از این جرم را حتّی نسبت به اثرگذاری آن بر جرایمی همچون سرقت که زمان و مکان ارتکاب آنها مشخّص و محدود نیست، افزایش میدهد. بنابراین، این امر میتواند رویکردی در دسترس و مفید در جهت کاهش شکنجه انگاشته شود. بر مبنای پذیرش این فرض که پیشگیری وضعی از جرم شکنجه امکانپذیر است، با این پرسش اساسی مواجه هستیم که پیشبینی چه تدابیر و چه سازوکارهایی در عرصة قانونگذاری میتوانند در کاهش احتمال وقوع شکنجه مؤثر باشند.
اثرگذاری پیشگیری وضعی از جرم شکنجه نیازمند تمهیداتی است که بدون فراهم آمدن آنها نمیتوان از این شیوه انتظار معجزه داشت؛ این تمهیدات را میتوان به تقنینی، اجرایی و پیشگیرانه دستهبندی کرد. مهمترین تمهید تقنینی، قانونگذاری جامع و مانع در زمینة جرمانگاری انواع شکنجه و تعیین کیفر متناسب برای آن است. به تعبیر یکی از صاحبنظران: «اگر پیشگیری وضعی دارای ضمانت اجراء نباشد، اقدام وضعی اثری نخواهد داشت. ضمانت اجرای کیفری اثر بازدارنده را تقویت میکند. حفاظت فیزیکی از اشخاص و اموال نوعی زور و قدرت منفعل در برابر بزهکاری است. اگر مجازات، پلیس، ساختمان پلیس و ساختمان زندان نباشد، پیشگیری وضعی معنی و مفهومی نخواهد داشت» (نجفی ابرندآبادی، 1381: 1259-1260).
در مرحلة بعد بایستگیهای اجرایی و قضایی قرار دارد؛ یعنی قوّة قضائیه باید حسّاسیّت خود را در شناسایی و برخورد با این جرم افزایش دهد و آن را اعلام کند، نه آنکه چهبسا سعی در پردهپوشی این گونه امور داشته باشد. اگر مرتکبان بالقوّة این جرم احساس کنند که با وجود قانون، قوّة قضائیه در برخورد با این جرم جدّیّت لازم را ندارد، از اقدامات خشن و آزاردهنده علیه متهم، شاهد و ... نمیپرهیزند. روشن است که در سراسر دنیا مبارزه با شکنجه به عنوان یکی از شدیدترین جرایم دولتی با چالشها و موانعی مشابه روبرو است.
همچنین، برای پایداری فرهنگ نفی شکنجه و حصول نتایج بلندمدّت و جلوگیری از جابهجایی جرم که از عوارض تدابیر پیشگیری وضعی است، پیشگیری اجتماعی لازم است. تغییرات بنیادین در سطوح مختلف حکومتی در جهت رعایت هرچه بیشترِ الگوهای مردمسالاری، در حوزة پیشگیری اجتماعی از شکنجه (و جرایم مشابه آن) قابل طرح است (نک: ورپشتی، 1390). در مقابل، رویکرد پیشگیری وضعی به عنوان روشی کاربردی و دارای نتایج قابل رؤیت و ارزیابی مطرح میشود. بنابراین، پیشگیری وضعی نیامده است که جای هیچ یک از این تمهیدات را بگیرد، بلکه مکمّل آنها است. این مقاله به دنبال یافتن راهی است که در شرایط موجود، بدون پافشاری بر ایجاد تغییرات بنیادین که گاه ناممکن به نظر میرسد، بتواند در کاهش احتمال وقوع این جرم مؤثر باشد.
رویکرد پیشگیری وضعی دارای دو هدف عمده و اساسی است: هدف نخست به دشوار یا ناممکن نمودن وقوع جرم علیرغم وجود قصد و انگیزة مجرمانه ناظر است. هدف دوّم تنها به منصرف نمودن بزهکاران از انجام رفتار مورد نظر و جلوگیری از پیدایش و تشدید انگیزهها و وسوسههای بزهکارانه ناظر است (میرخلیلی، 1388: 66-68). در واقع، در این رویکرد تلاش بر این است که یکی از سه ضلع مثلّث ارتکاب جرم (یعنی مرتکب باانگیزه، نبود مانع مؤثر و آماج محافظتنشده) حذف شود. بنابراین، اگر بتوان با اتّخاذ تدابیر پیشگیرانة وضعی مرتکب بالقوه را از انجام جرم شکنجه منصرف کرد و یا با وجود عدم انصراف او و مصمّم بودنش بر انجام رفتار، با محافظت از هدف جرم یا اتّخاذ تدابیری مانع امکان انجام جرم شد، پیشگیری وضعی انجام گرفته است.
برای شناخت راهکارها و تدابیر پیشگیری وضعی از جرم شکنجه، باید هدف جرم، بزهکار بالقوّه و زمان و مکان وقوع این جرم را به دقّت شناخت. هدف اصلی جرم شکنجه، متهمِ در فرآیند رسیدگی کیفری به ویژه متهمِ تحت نظر یا تحت بازداشت است. بزهکار بالقوّه و احتمالی این جرم مقاماتی هستند که مسئولیّت به انجام رساندن تحقیقات از متهم و سایر اطراف پرونده را بر عهده دارند. زمان وقوع این جرم از لحظة دستگیری یا جلب متهم که سلب آزادی فرد شروع میشود تا زمان پایان رسیدگی و صدور حکم در جرایم دارای مجازات غیر از حبس و تا زمان پایان اجرای حکم حبس در جرایم دارای این مجازات است.[1] در مرحلة دادگاه با توجّه به اصل علنی بودن رسیدگیها، حضور وکیل، شأن حرفهای قضات و اینکه اغلب محتویات پرونده در این مرحله جمعآوری شده است، وقوع شکنجه دارای کمترین احتمال است.
نقاط حسّاس زمانی ارتکاب این جرم، مرحلة بازجویی توسط ضابطان دادگستری در وضعیّت تحت نظر بودن متهم و نیز بازجوییهای صورتگرفته در مرحلة تحقیقات مقدّماتی توسط مقامات تحقیق است. دربارة نقاط حسّاس مکانی نیز باید گفت جرم شکنجه به علّت ماهیّتی که دارد، در اصل در مکانهای مخفی، دربسته و بدون نظارت عموم و مشاهدهکنندگان واقع میشود. بنابراین، فرض ما این است که این جرم بیشتر در محل تحت نظر، بازداشتگاهها و زندانها صورت میگیرد. در خصوص مکانهای نگهداری اشخاص محروم از آزادی، مؤثرترین اقدام پیشگیری وضعی، ایجاد ساختارهای نظارتی بیطرفانه و مستقل است. در این باره، میتوان از طریق تدبیر افزایش نظارت همچون سازوکارهای پیشنهادی پروتکل الحاقی کنوانسیون منع شکنجه مصوّب 2002 از وقوع شکنجه پیشگیری کرد که شرح و بررسی این سازوکارها، به لحاظ ویژگیهای ساختاری، فرصتی دیگر را میخواهد و این نوشتار به آن نمیپردازد.
از آنجا که موضوع پیشگیری وضعی تقنینی از جرم شکنجه در منابع حقوقی فارسی و حتّی منابع لاتین فاقد پیشینه است، این پژوهش با کاربردی کردن ادبیّات نظری پیشگیری و انطباق آن بر مقرّرات آیین دادرسی کیفری، طرحی نو را به میان آورده است. هدف این پژوهش آن است که مهمترین اقدامات قانونگذار را که میتوان تحت تدابیر شناختهشدة پیشگیری وضعی برای کاهش جرم شکنجه پیشنهاد داد، ذیل دو پارادایم بازدارندگی و توجیهزدایی در فرآیند دادرسی کیفری بررسی کند.
-
تدابیر مبتنی بر پارادایم بازدارندگی
با نگاه به سیر تکامل پیشگیری وضعی و افزوده شدن به تدابیر آن، میتوان سه دوره را ملاحظه کرد. دورة نخست ناظر به تدابیر مبتنی بر افزایش زحمت، افزایش خطر و کاهش منافع است. این تدابیر بر «پارادایم بازدارندگی» مبتنی هستند و تئوری بازدارندگی نیز بر آموزههای مکتب کلاسیک و نئوکلاسیک استوار است که در آن بزهکاری به عنوان یک فعّالیّت عقلانی و اقتصادی تصوّر میشود (افراسیابی، 1389: 194 و 208). اگرچه این تدابیر سهگانه در سال 1992 توسط کلارک در کتابش منتشر شده بود (صفاری، 1380: 292)، تئوری «بازدارندگی وضعی»[2] برای نخستین بار در سال 1993 توسط موریس کوسن مطرح شد (افراسیابی، 1389: 194). در واقع، کوسن بر اساس مطالعات خود توانست توضیح دهد که این تدابیر سهگانه که کلارک آنها را معرفی کرده بود، بر چه الگویی استوار هستند. اگر ابزارهای بازدارنده در وضعیّتهای پیشجنایی به خوبی طراحی شده باشند، بزهکار بالقوّه بدون درگیر شدن در بزهکاری از ارتکاب جرم صرفنظر میکند (افراسیابی، 1389: 198). در ادامه انواع تدابیر مبتنی بر این پارادایم که میتوانند در پیشگیری وضعی از جرم شکنجه مؤثر باشند، بررسی میشوند.
-
تدبیر افزایش دشواری ارتکاب جرم
یکی از تدابیر پیشگیری وضعی که کلارک معرفی کرد، تدبیر «افزایش دشواری ارتکاب جرم» است (صفاری، 1380: 293). اگر بتوان با استفاده از تکنیکهایی زحمت فردی را که قصد ارتکاب جرم دارد، در راه رسیدن به هدف مورد نظرش افزایش داد، میتوان انتظار داشت که از انجام جرم منصرف شود. حال باید دید که در مورد جرم شکنجه چگونه میتوان این تدبیر را بکار گرفت.
-
تکنیک محافظت از آماج جرم
اگر از آماج جرم محافظت کافی شود، افزون بر اینکه بزهکار بالقوّه را در رسیدن به هدفش با دشواری روبرو میکند، میتواند از اساس باعث جلوگیری از ایجاد انگیزة ارتکاب جرم در او شود (میرخلیلی، 1388: 198). بنابراین، این تکنیک اهمیّت زیادی در پیشگیری وضعی از جرم دارد، چنانکه اهمیّت آن به اندازهای است که گاه چنین گفته شده است که پیشگیری وضعی چیزی جز ایمنسازی هدف جرم نیست. البته باید دقّت داشت که این تنها یکی از تکنیکهای این رویکرد است (Clarke and Eck, 2005: 39). چنانکه پیشتر بدان اشاره شد، در جرم شکنجه متهمِ تحت نظر یا تحت بازداشت، هدف اصلی جرم محسوب میشود. مهمترین سازوکارهایی که با آنها میتوان از متهم محافظت کرد، عبارتند از:
-
دسترسی سریع متهم به مقام قضایی
با توجّه به اینکه یافتههای پژوهشهای جهانی ثابت کرده است که در ساعات اوّلیّة محرومیّت فرد از آزادی، احتمال وقوع شکنجه نسبت به او بیشتر است (Apt, 2016: 17)، حمایت از حقوق متهم در این ساعات اهمیّت بسیار زیادی دارد و یکی از راهکارهای محافظت از متهم (به عنوان آماج بالقوة جرم شکنجه) این است که هرچه سریعتر نزد مقام قضایی حضور یابد. با توجّه به اینکه مقامات قضایی نسبت به ضابطان از دانشهای حقوقی و قضایی بیشتری برخوردارند (به خصوص در کشورهایی که پلیس قضایی از پلیس اداری تفکیک نشده)، اهتمام به رعایت حقوق متهم و از جمله مهمترین آنها، حقّ بر شکنجه نشدن، از سوی مقامات قضایی (بازپرس) بیشتر است.
در قانون آیین دادرسی کیفری 1392، در مورد متهمان جرایم مشهود، این حق در ذیل مادة 46 درج شده و در مورد متهمان جرایم غیرمشهود نیز حکم مشابهی در مادة 185 آمده است. تبصرة مادة 189 ضمانت اجرای این حق را چنین بیان میکند: «تحت نظر قرار دادن متهم بیش از بیست و چهار ساعت، بدون آنکه تحقیق از او شروع یا تعیین تکلیف شود، بازداشت غیرقانونی محسوب و مرتکب به مجازات قانونی محکوم میشود». حقّ دسترسی سریع متهم به مقام قضایی در مواد 24، 123 و 127 قانون آیین دادرسی کیفری 1378 نیز پیشبینی شده بود.
-
تحدید موارد بازداشت موقّت
از آنجایی که امکان وقوع بدرفتاری در بازداشتگاهها نیز زیاد است، باید برای این بازة زمانی و این مکان قواعدی در نظر گرفته شود تا از متهمان محافظت شود. در این زمینه، مقرّراتی در جهت محدود کردن تحت بازداشت قرار دادن افراد در قانون آیین دادرسی کیفری 1392 وجود دارد که مهمترین آنها به این شرح است: لغو مقرّرات صدور قرار بازداشت موقّت الزامی (تبصرة مادة 237)، افزایش شمار قرارهای تأمین (مادة 217) و پیشبینی قرارهای نظارت قضایی در کنار قرارهای تأمین (مادة 247). همچنین، مادة 242 این قانون در جهت محدود ساختن مدّت بازداشت پیش از محاکمه تدوین شده است. این مقرّرات میتوانند تا حدّ امکان متهم را از سلب آزادی و بازداشت (موقعیّت احتمالی ارتکاب شکنجه و بدرفتاری) مصون دارند.
با وجود تحدید موارد و سختگیری شرایط صدور قرار بازداشت موقّت، به هرحال باید برای محافظت از متهم در مواقعی که به دستور مقام قضایی و مطابق قانون در بازداشت به سر میبرد، تدابیری اندیشید. اینکه متهم برای مدّتی در یک مکان با شرایط نامناسب نگهداری شود و در واقع مورد بدرفتاری قرار گیرد، گاه حتّی ممکن است از برخی شکنجههای مستقیم جسمی و روحی در حین بازجویی نیز آزاردهندهتر باشد و مجبور شود برای فرار از این شرایط به اقرارهای مورد درخواست تن دهد. شرایط بازداشت به حدّی در روح و روان متهم تأثیر دارند که از آن میتوان حتّی برای تغییر باورها و ارزشهای فرد که اصطلاحاً به آن شکنجة سفید اطلاق میشود، نیز استفاده کرد (نک: رسولیان، 1380).
به طور کلی باید توجّه داشت که تمام نظام بازداشت موقّت باید تحت حاکمیّت چارچوبهای قانونی و اداری باشند تا حداقل استانداردهای مورد نیاز زندگی بازداشتشدگان رعایت شود. این استانداردها باید شامل فضا، دستیابی به امکانات، نور، دما، بهداشت، غذا، لباس و غیر آن باشد و در حدّ وسیعی با استانداردهایی که توسط مجموعههای بینالمللی مانند کمیتة اروپایی پیشگیری از شکنجه به رسمیّت شناخته شده است، مطابق باشند. به عنوان نمونه، نباید بازداشتشدگان با محکومانی که دورة حبس خود را سپری میکنند در یک جا نگهداری شوند و یا اینکه نباید نوجوانان با بزرگسالان در یک محل محافظت شوند (OSCE, 2009: 36). مادة 514 قانون آیین دادرسی کیفری 1392 مقرّر میدارد: «نگهداری محکومان و متهمان در یک مکان ممنوع است» و مادة 287 همان قانون «قرار نگهداری موقّت» نوجوانان متهم را در کانون اصلاح و تربیت پیشبینی کرده است.
-
ضابطهمند کردن زمان و مکان بازجویی
برای محافظت از متهم در مورد زمان و مکان بازجویی نیز باید ضوابطی معین گردد. به عنوان نمونه، فاصلة زمانی بین دو بازجویی نباید به گونهای باشد که متهم ساعتها تحت فشار و پرسش و پاسخ قرار گیرد؛ این عمل میتواند از مصادیق شکنجة روانی باشد. برخی در این باره نوشتهاند که فاصلة زمانی بین دو بازجویی نباید از دو ساعت کمتر باشد. همچنین، در زمان صرف غذا که چهلوپنج دقیقه است نباید بازجویی کرد یا اینکه برای تشخیص تاریخ و زمان بازجویی باید مقرّر شود که در هنگام ضبط ویدیویی از دستگاههایی که VHSو CDدارند استفاده شود؛ زیرا دخل و تصرّف در آنها ممکن نیست و میتواند باعث اجرای قاعدة منع بازجویی در ساعت غیرقانونی شود (مقدسی به نقل از لییود، 1393: 18). مکان بازجویی نیز باید دارای سیستم تهویّه، روشنایی و دمای مناسب باشد (مقدسی به نقل از لییود، 1393: 18). در مادة 53 قانون آیین دادرسی کیفری با وجود تصریح به تکلیف ضابطان به ثبت مدّت بازجویی و مدّت استراحت بین دو بازجویی در صورتمجلس، حداکثر زمان بازجویی و حداقل زمان استراحت بین دو بازجویی تعیین نشده است.
چنانچه محل بازداشت و بازجویی متهم، واحد یا تحت نظارت مرجع واحد باشد، احتمال وقوع شکنجه افزایش مییابد. بنابراین، تفکیک مکان بازجویی از مکان نگهداری متهم و نیز تعدّد مرجع نظارت از احتمال وقوع جرم شکنجه میکاهد (اردبیلی، 1376: 118). این تفکیک در مادة 9 آییننامه اجرایی نحوة ایجاد، اداره و نظارت بر بازداشتگاههای انتظامی مصوّب رئیس قوّة قضائیه در سال 1391 به این صورت مورد توجّه قرار گرفت: «نیروی انتظامی باید ترتیبی اتّخاذ نماید که بازجویی از متهمان در محل جداگانه از بازداشتگاه انتظامی انجام گیرد. انجام تحقیقات و بازجویی در محل نگهداری متهمان ممنوع میباشد». بهطورکلی رعایت تشریفات زمان و مکان بازجویی میتواند در محافظت از بزهدیدة بالقوّة شکنجه مؤثر باشد.
-
تکنیک منع یا محدودیّت ابزارهای ارتکاب جرم
یکی دیگر از تکنیکهای تدبیر «افزایش دشواری ارتکاب جرم»، دور ساختن ابزارهای ارتکاب جرم از دسترس بزهکار بالقوّه است؛ یعنی اگر ابزارهای ارتکاب جرم در دسترس او قرار نگیرد یا با صرف زحمت بسیار بتواند به آنها دست یابد یا تجربة این گونه کارها را نداشته باشد، ارتکاب جرم برای او دشوار میشود و ممکن است باعث انصراف او گردد (میرخلیلی، 1388: 183). بنابراین، چنانکه به عنوان نمونه قوانین منع حمل سلاح میتوانند از جرایم علیه تمامیّت جسمانی یا سرقت مسلحانه پیشگیری کنند، اگر ابزارها و تجهیزاتی که در ارتکاب شکنجه استفاده میشوند به آسانی در اختیار نباشند، میتوان امید داشت که از یکی از زمینههای بروز این جرم پیشگیری شود.
این تکنیک در گزارش سازمانهای بینالمللی منعکس شده است. به عنوان نمونه، سازمان عفو بینالملل در سال 2010 گزارشی تحت عنوان «گریزگاههای قانونی به شرکتهای اروپایی اجازة تجارت ابزار شکنجه را میدهند»، منتشر کرده است. در متن این گزارش تفاوت رویکرد جهانی به مسأله منع شکنجه از وادی حرف تا عمل بررسی شده و چنین ارزیابی میشود که با وجود تصویب مقرّرات منع تجارت بینالمللی تجهیزات شکنجه و بدرفتاری در اروپا در سال 2006، این امر همچنان ادامه دارد و متوقّف نشده است. کشورهای آلمان، جمهوری چک، ایتالیا و اسپانیا در این گزارش به عنوان کشورهایی یاد شدهاند که مجوز صدور ابزارهای شکنجه را صادر کردهاند. تنها هفت کشور اروپایی بودهاند که در قانون خود به ممنوعیّت تجارت این ابزارها پرداختهاند، امّا در عمل آنها نیز وضعیّتی مشابه کشورهایی داشتهاند که این قوانین را وضع نکردهاند (Amnesty International, 2010). با وجود این، از آنجایی که در مورد اسباب و آلات شکنجه نوعی تجارت سودآور در دنیا شکل گرفته، این مسأله مورد توجّه کشورها واقع شده است و آنها سعی میکنند حداقل در حوزة قانونگذاری با وضع مقرّرات منع یا محدودیّت تولید و تجارت ابزارهای ارتکاب جرم شکنجه، خود را مشتاق به پیشگیری از این جرم نشان دهند.
-
تدبیر افزایش خطر ارتکاب جرم
یکی دیگر از تدابیری که کلارک برای پیشگیری وضعی معرفی میکند، تدبیر «افزایش خطرات ارتکاب جرم»، مانند افزایش احتمال شناسایی شدن مرتکب و دستگیری او است (صفاری، 1380: 293). در خصوص تدبیر افزایش خطر میتوان چنین توضیح داد که تأثیر مجازاتها در پیشگیری از جرم در دو مرحله قابل بررسی است. در مرحلة نخست، بازدارندگی مجازاتها جنبة اعلامی دارد؛ یعنی همین که برخی رفتارها در قانون جرم شناخته میشوند و برای آنها مجازات تعیین میگردد، برای افرادی که بر خودْ کنترل درونی مؤثر و قوی دارند، عامل بازدارنده از بزهکاری است. امّا روشن است که همة افراد چنین نیستند و ممکن است که به هر حال، با وجود اینکه میدانند رفتاری جرم است و مجازات دارد، تصمیم به ارتکاب جرم بگیرند. به همین دلیل باید در مرحلة دوّم، بازدارندگی مجازاتها جنبة عملی و اجرایی پیدا کند؛ یعنی سازوکارهایی پیشبینی شوند که بازدارندهها (مجازاتها) را در دسترس قرار دهند تا از این طریق بزهکاران بالقوّه با مشاهدة امکان و احتمال دستگیری و بازداشت، به سوی جرم کشیده نشوند (افراسیابی، 1389: 197). در واقع، در این تدبیر از ترس مرتکب بالقوّه از خطر دستگیری و اعمال مجازات، برای منصرف کردن او از ارتکاب جرم استفاده میشود.
یکی از اصلیترین تکنیکهای افزایش خطر ارتکاب جرم، تقویّت نظارت است. نظارت میتواند افزون بر شیوة نظارت طبیعی، همچون چراغانی کردن خیابانها و ایجاد فضای قابل دفاع، شامل انواع نظارت رسمی (همچون نظارت پلیس در سطح شهر) یا غیررسمی(توسط شهروندان) و یا نظارت توسط کارمندان نیز باشد (افراسیابی، 1389: 199 ؛ صفاری، 1380: 293). برای پیشگیری از جرم شکنجه در طول فرآیند دادرسی نیز میتوان به روشهای متفاوتی از تکنیک نظارت اشاره کرد.
-
مثلّث زرین معاضدت حقوقی، معاینة پزشکی و تماس با آشنایان
حقّ دسترسی متهم به وکیل، معاینة پزشکی و اطلاعرسانی به خانواده، سه ضلع از مثلّثی هستند که اگر به طور کامل مورد حمایت قانون آیین دادرسی کشورها قرار گیرند، احتمال اعمال شکنجه علیه متهمان به طور جدّی کاهش مییابد. اهمیّت این سه ضلع در کنار یکدیگر در کاهش احتمال وقوع جرم شکنجه به اندازهای است که کمیتة منع شکنجة سازمان ملل در این زمینه بیان کرده است: «دولتها باید مقرّراتی تصویب کنند که تضمین کنند بازداشتشدگان بلافاصله حقّ دسترسی به یک وکیل، پزشک و اعضای خانواده را از لحظة توقیف داشته باشند و معاضدت حقوقی و معاینة پزشکی مستقل در صورت درخواست اشخاص تحت بازداشت فراهم شود؛ نه صرفاً هنگامی که مقامات رسمی اجازه دهند یا آن را بخواهند».United Nations, 2008: 43) )
سازمان عفو بینالملل نیز در گزارشهای خود مواردی را که مأموران قضایی یا امنیّتی از دسترسی بازداشتشدگان به وکیل و یا بستگان خود جلوگیری میکنند، از مصادیق شکنجه و بدرفتاری دانسته است. (Amnesty International, 2003: 132)
قانون آیین دادرسی کیفری افزون بر گسترش حقّ دسترسی به وکیل به دو حقّ دیگر نیز توجّه کرده است. حقّ دسترسی به وکیل در قوانین کشور ما داری پیشینه است، ولی حقّ بر معاینة پزشکی و حقّ بر اطلاعرسانی به خانواده، از نوآوریهای قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب 1392 است. البته این نوآوریهای خالی از ایراد نیست.
-
حقّ برخورداری از وکیل
بهطور کلی میتوان حقّ برخورداری متهم از وکیل را در چهار لایه مورد حمایت قرار داد: 1. به رسمیّت شناختن حقّ برخورداری از وکیل؛ 2. تکلیف مقام تحقیق به اعلام این حق؛ 3. حقّ برخورداری از وکیل تسخیری برای متهمانی که توانایی انتخاب وکیل ندارند؛ 4. به رسمیّت شناختن حقّ دسترسی وکیل متهم به پرونده و الزام مقام قضایی به در اختیار قرار دادن آن (آشوری، 1378: 51). این حق را پیش از مرحلة رسیدگی در دادگاه میتوان در دو مرحله مورد بررسی قرار داد: مرحلة تحت نظر و مرحلة تحقیقات مقدّماتی.
حقّ برخورداری از وکیل در مرحلة تحقیقات مقدّماتی در مادة 190 قانون آیین دادرسی کیفری 1392 پیشبینی شده است. به رسمیّت شناختن حضور وکیل به عنوان یک ناظر باعث افزایش احساس خطر شناسایی توسط مسئول بازجویی (مرتکب بالقوّه) است. امکان درج ملاحظات کتبی وکیل متهم در پرونده که در ذیل مادة 48 این قانون پیشبینی شده، نگارش اظهارات وکیل در صورتمجلس که در مادة 190 همان قانون آمده، همچنین امکان تذکر وکیل به بازپرس در صورت طرح سؤالات تلقینی یا سایر موارد خلاف قانون که در تبصرة مادة 195 آمده است، این امکان را برای وکیل متهم فراهم میسازد که انتقادات احتمالی خود را از وضعیّت موکل، نحوة برخورد با وی و نوع پرسشهای بازجو و بازپرس در پروندة منعکس و مستند سازد. این اختیارات افزون بر قابلیّت استناد در اثبات وقوع جرم شکنجه، میتوانند نقش بسزایی در پیشگیری از آن داشته باشند.
با وجود اینکه شروع بازجویی متوقّف به حضور وکیل (چه انتخابی و چه تسخیری) نشده است، با توجّه به مادة 197 متهم میتواند تا حضور وکیل خود از دادن پاسخ به بازپرس امتناع ورزد. حتّی حضور شخص متهم در این مرحله ضروری نیست و میتواند تنها وکیل خود را معرفی نماید (خالقی، 1395: 209). بنابراین، همین که حضور وکیل در این مرحله در قانون الزام شده باشد، نوعی تدبیر افزایش نظارت محسوب میشود[3] و مرتکب بالقوّة جرم شکنجه حتّی پیش از اینکه وکیل متهم حضور یابد، از ارتکاب جرم علیه متهم خودداری خواهد کرد؛ زیرا میداند متهم موضوع را به اطلاع وکیل خود خواهد رساند. این موضوع زمانی عملیتر خواهد شد که نظارت ویدیویی بر مرحلة بازجویی در قانون الزام شده باشد؛ زیرا اثبات وقوع چنین رفتاری نیازمند ادله اثباتی است که از اختیار متهم و وکیل وی خارج میباشد و ضبط ویدیویی جلسات بازجویی میتواند به کشف حقیقت و تأیید یا تکذیب ادعاهای متهم و وکیل وی کمک کند. نمونهای از لزوم همراه شدن تدابیر و اقدامات مختلف با یکدیگر در جهت کاهش احتمال شکنجه در اینجا پدیدار میشود. تاثیر الزامی بودن حضور وکیل در پیشگیری از شکنجه منوط به الزامی بودن رعایت حقّ سکوت متهم است و تکمیل تاثیرگذاری این دو، وابسته به الزامی بودن نظارت ویدیویی در مرحلة بازجویی است.
لزوم ابلاغ و تفهیم این حق به متهم پیش از تحقیق نیز در مادة 190 قانون آیین دادرسی کیفری 1392 آمده است. این الزام همراه با ضمانت اجرای مؤثر باعث میشود که نخست، متهمانی که از این حق اطلاع ندارند آگاه شوند و در نتیجه احتمال حضور وکیل در این مرحله افزایش یابد. دوّم، این الزام باعث میشود که مقام تحقیق نیز بداند در صورتی که این حق را به متهم اعلام نکند یا اجازة حضور وکیل را ندهد، با ضمانت اجرای مؤثری مواجه خواهد شد. این ضمانت اجراء میتواند بطلان تحقیقات یا مجازات انتظامی باشد. از آنجا که طرح شکایت انتظامی از سوی متهم مستلزم پرداخت هزینه، داشتن فرصت و امکانات است و نیز تأثیر چندانی بر نتیجة پروندة متهم ندارد، احتمال عدم پیگیری این حق بیشتر از احتمال پیگیری آن است. بنابراین، ضمانت اجرای بیاعتباری تحقیقات میتواند نسبت به ضمانت اجرای مجازات انتظامی تأثیر بیشتری بر رعایت این حق داشته باشد؛ زیرا در صورت تخلّف مقام تحقیق، تحقیقات - هرچند که به نتایج مهمّی رسیده باشد - بیاعتبار خواهد شد و مقامات دادسرا به چنین خطری تن نخواهند داد. بر این اساس، تغییر ضمانت اجرای مندرج در تبصرة 1 مادة 190 قانون آیین دادرسی کیفری در اصلاحات سال 1394 از بیاعتباری به مجازات انتظامی قابل انتقاد است.
در تبصرة 2 مادة 190 قانون پیشگفته حقّ برخورداری از وکیل تسخیری در جرایمی که مجازات آن سلب حیات یا حبس ابد است، به مرحلة تحقیقات مقدّماتی تسرّی یافته است که اقدامی مثبت در جهت کاهش احتمال وقوع شکنجه به حساب میآید. حقّ برخورداری از وکیل تسخیری در مرحلة تحقیقات مقدّماتی در سایر جرایم با ابهام روبرو است؛ زیرا با توجّه به نو بودن این مقرّره، سکوت قانونگذار و اینکه پرداخت حقالوکاله از محل اعتبارات قوّة قضائیه است، به رسمیّت شناختن این حق از سوی قانونگذار مبهم است.
در مرحلة تحت نظر نیز بنابر مادة 48 همان قانون متهم میتواند وکیل داشته باشد، ولی از سویی حقّ برخورداری از وکیل در مرحلة تحت نظر، به معنای حضور او در حین بازجویی (مانند آنچه که در مرحلة تحقیقات مقدّماتی وجود دارد) نیست و تنها به معنای ملاقات متهم با وکیل است. از سوی دیگر این حق با محدودیّتهایی همراه بوده است. پیش از اصلاحات 1394 محدودیّتهای این ماده تا حدّ زیادی با قوانین برخی کشورها به خصوص فرانسه هماهنگ بود؛ چراکه در قانون فرانسه در مورد برخی جرایم (همچون جرایم تروریستی) در مرحلة تحت نظر حقّ برخورداری از وکیل با محدودیّتهایی روبرو است (نک: آشوری و سپهری، 1392: 20-27). این نوع قوانین که در کشورها بنا به مصالحی همچون حفظ امنیّت، ضروری تشخیص داده و وضع میشوند، میتوانند زمینهساز ارتکاب جرم شکنجه علیه متهمان این جرایم در این مرحله باشند.[4]
تبصرة مادة مورد بحث در تاریخ 27/3/1394 تغییر یافت و چنین مقرّر شد: «در جرایم علیه امنیّت داخلی یا خارجی و همچنین جرایم سازمانیافته که مجازات آنها مشمول مادة (302) این قانون است، در مرحلة تحقیقات مقدّماتی طرفین دعوا وکیل یا وکلای خود را از بین وکلای رسمی دادگستری که مورد تأیید رئیس قوّة قضائیه باشد، انتخاب مینمایند. اسامی وکلای مزبور توسط رئیس قوّة قضائیه اعلام میگردد». این تغییر نیز از چند جهت مورد انتقاد است. از منظر پیشگیری، گزینشی بودن وکیل این دلنگرانی را فراهم میسازد که وکیل مورد تأیید رئیس قوّة قضائیه بیش از آنکه نسبت به متهم دلسوز باشد، با مقامات تحقیق همدلی و همراهی کند. روشن است که این موضوع میتواند نقشی را که حضور وکیل در کاهش احتمال وقوع شکنجه از طریق افزایش نظارت بر عملکرد مقامات تحقیق دارد، تضعیف کند.
-
حقّ برخورداری از معاینة پزشکی
اگر در ابتدای تحت نظر قرار گرفتن، متهم چه از لحاظ جسمی و چه از لحاظ روانی مورد معاینه قرار گیرد، میتوان تغییرات احتمالی بر جسم و روان او را پس از پایان مدّت تحت نظر یا بازداشت مورد مشاهده و سنجش قرار داد. در کشور ما برای نخستین بار در قانون آیین دادرسی کیفری 1392، حقّ بر معاینة پزشکی به رسمیّت شناخته شد. در مادة 51 این قانون آمده است: «بنا به درخواست شخص تحت نظر یا یکی از بستگان نزدیک وی، یکی از پزشکان به تعیین دادستان از شخص تحت نظر معاینه به عمل میآورد. گواهی پزشک در پرونده ثبت و ضبط میشود». نفس به رسمیّت شناختن این حق در قانون آیین دادرسی کیفری، اقدامی مثبت و نشاندهندة رویکرد مناسب قانون پیشگفته نسبت به حفظ حقوق متهم است. البته این مقرّره نیز خالی از ایراد نیست، زیرا بنابر تصریح این ماده، تعیین پزشک به دادستان واگذار شده است و دادستان به عنوان یک طرف دعوا نمیتواند از خصوصیّت بیطرفی (به خصوص در جرایم شدید و امنیّتی) برخوردار باشد. بنابراین، تعیین پزشک از سوی دادستان میتواند استقلال وی را در معاینة متهم زیر سؤال ببرد، به گونهای که نتوان به گواهی ثبتشده توسط او چندان اعتماد کرد. این ماده به تبصرة مادة 48 قانون آیین دادرسی کیفری پس از اصلاح در سال 1394 شباهت دارد. در خصوص استقلال پزشکی که متهم را معاینه میکند، کمیتة اروپایی پیشگیری از شکنجه مقرّر نموده است که شخص تحت بازداشت باید افزون بر معاینه شدن توسط پزشک مورد تأیید مقامات پلیس، حقّ معاینه توسط پزشک مورد انتخاب خود را نیز داشته باشد (CPT, 2011: 6). مادة مورد بحث با اندکی تفاوت از مادة 3-63 قانون آیین دادرسی کیفری فرانسه اقتباس شده است (تدین، 1394: 79). به نظر میرسد در قانون هر دو کشور استقلال پزشک از دستگاه قضایی تضمین نشده است.
-
حقّ تماس با خانواده یا آشنایان
حقّ تماس با خانواده یا آشنایان یکی دیگر از مصادیق تکنیک افزایش نظارت است؛ زیرا پس از اطلاع خانواده رفتار در اختیاردارندگان تحت نوعی نظارت قرار گرفته و آنها را از ارتکاب اقداماتی که قابل پیگرد است، باز میدارد. حقّ تماس با خانواده یا آشنایان در جرایمی که حضور وکیل در مرحلة تحت نظر یا تحقیقات مقدّماتی با محدودیّت روبرو است، نقش ویژهای در پیشگیری از شکنجه ایفاء میکند.
حقّ مزبور در مادة 50 قانون آیین دادرسی کیفری 1392 چنین بیان شده است: «شخص تحت نظر میتواند به وسیلة تلفن یا هر وسیلة ممکن، افراد خانواده یا آشنایان خود را از تحت نظر بودن آگاه کند و ضابطان نیز مکلفند مساعدت لازم را در این خصوص به عمل آورند، مگر آنکه بنابر ضرورت تشخیص دهند که شخص تحت نظر نباید از چنین حقّی استفاده کند. در این صورت باید مراتب را برای اخذ دستور مقتضی به اطلاع مقام قضایی برسانند». این مادة از مادة 2-63 قانون آیین دادرسی کیفری فرانسه اقتباس شده است (تدین، 1394: 79). ایراد مهمّ هر دو ماده در قانون ایران و فرانسه این است که در انتهای ماده قید شده است که «مگر آنکه بنابر ضرورت، تشخیص دهند که شخص تحت نظر نباید از چنین حقّی استفاده کند». روشن است که در نظر گرفتن این استثناء و واگذاری تصمیم در مورد آن به دادستان، امری است که در عمل به تبدیل این استثناء به اصل منجر میشود. این استثناء به ویژه در مورد جرایم امنیّتی و سیاسی حقوق متهم را بیشتر در معرض مخاطره قرار میدهد.
در بند 5 ماده واحدة قانون احترام به آزادیهای مشروع و حفظ حقوق شهروندی مصوّب 1383 نیز چنین مقرّر شده است «اصل منع دستگیری و بازداشت افراد ایجاب مینماید که در موارد [بازداشت] ضروری (...) خانوادة دستگیرشدگان در جریان قرار گیرند». امّا با توجّه به فقدان ضمانت اجراء تا زمان تصویب قانون آیین دادرسی کیفری 1392 در عمل این حق رعایت نمیگردید. بنابراین، در حال حاضر بند 5 ماده واحده و مادة 50 قانون آیین دادرسی کیفری بر حقّ اطلاعرسانی به خانواده متهم دلالت دارند با این تفاوت که نخست، مادة 50 اطلاعرسانی را حقّ متهم و بند 5 ماده واحده آن را تکلیف مقامات قضایی و ضابطان دانسته است و دوّم، مادة 7 قانون آیین دادرسی کیفری مجازات مادة 570 قانون مجازات اسلامی را به عنوان ضمانت اجراء برای بندهای ماده واحده پیشبینی کرده، ولی مادة 50 فاقد ضمانت اجراء است. حکم مادة 49 قانون آیین دادرسی کیفری مبنی بر لزوم اعلام مشخّصات سجلّی، نشانی و علّت تحت نظر قرار گرفتن متهم به دادسرای محل و درج آن در دفتر مخصوص و رایانه و اعلام آن به رئیس کل دادگستری استان در پایان هر روز و نیز حقّ اطلاع یافتن بستگان از مراجع مزبور، میتواند تا حدّی خلاء ناشی از فقدان ضمانت اجرای مادة 50 را جبران کند، ولی در خصوص افراد فاقد خانواده یا بیارتباط با بستگان همچنان این خلاء وجود دارد و میتواند بسترساز وقوع شکنجه یا بدرفتاری شود.
-
ضبط ویدیویی مرحلة بازجویی
یکی دیگر از مهمترین راهکارهای افزایش نظارت، الزام به ضبط ویدیویی مرحلة بازجویی در قانون است. استفاده از این شیوه، چه در مرحلة تحت نظر و چه در مرحلة تحقیقات مقدّماتی، یکی از مهمترین عواملی است که میتواند در جهت شفافیّت فرآیند دادرسی کیفری و در نتیجه جلوگیری از وقوع جرم شکنجه بکارگرفته شود.
ضبط ویدیویی مرحلة بازجویی افزون بر اینکه به حفظ حقوق متهم و به خصوص جلوگیری از شکنجه کمک میکند، برای جلوگیری از خدشه وارد کردن به اعتبار دستگاه قضایی مفید است؛ زیرا ممکن است اشخاصی که تحت شکنجه قرار نگرفتهاند، این ادعا را مطرح کنند. اگر ضبط مرحلة بازجویی انجام شده باشد، طرح این ادعا نیز منتفی خواهد بود (سلیمی، 1389: 42).
مادة 53 قانون آیین دادرسی کیفری که تکلیف ضابطان را در خصوص ثبت بازجوییها و ... بیان کرده است، اشارهای به ضبط تصویری بازجویی ندارد و در جای دیگری از قانون نیز به این موضوع اشاره نشده است. در اتّحادیّة اروپا نیز ضبط صوت یا تصویر بازجوییها رویّة معمولی نیست. در انگلستان و ولز بازجویی متهمان در کلانتریها ضبط میشود و استثناء فقط در موردی است که انجام آن از نظر عملی (نقص تجهیزات) امکانپذیر نباشد یا از ابتدا روشن است که تعقیبی صورت نخواهد گرفت (رحمدل، 1393، ج 3: 35).
در مواردی ضبط تصویری بازجویی در مراجع انتظامی و امنیّتی کشور ما بر اساس آییننامههای داخلی انجام میشود. چنانکه در مادة 15 آییننامة اجرایی نحوة ایجاد، اداره و نظارت بر بازداشتگاههای انتظامی مصوّب 1391 رئیس قوّة قضائیه آمده است که «نیروی انتظامی به منظور انجام مراقبتهای الکترونیکی و پیشگیری از تخلّفات و حوادث نسبت به نصب دوربینهای مداربسته در بازداشتگاههای انتظامی اقدام خواهد نمود».
مهمترین آسیب استفاده از شیوة ضبط صوتی و تصویری بازجوییها آن است که بازجویی به مکانی غیر از مکان مقرّر برای آن منتقل میشود. به عنوان نمونه در انگلستان، ضابطان در مسیر انتقال به مرکز پلیس به شکنجه متهمان در اتومبیل اقدام میکنند تا از آنها اعتراف بگیرند (Apt, 2016: 14)؛ این موضوعی است که در ادبیّات پیشگیری وضعی، از آن به عنوان «جابهجایی جرم در مکان و زمان» یاد میشود و از انتقادهای مهمّی است که منتقدان این نوع پیشگیری به آن وارد میکنند.
-
اعمال نظارت رسمی
هرچند شیوههای نظارت غیررسمی (مانند حضور وکلا و معاینة پزشکی مستقل)، از شیوههای نظارت رسمی در پیشگیری از جرم شکنجه مؤثرتر به نظر میرسند، امّا نباید از شیوههای نظارتی اخیر نیز غافل بود. مواد 32، 33 و 49 قانون آیین دادرسی کیفری 1392 از جمله مصادیق نظارت رسمی بر اقدامات ضابطان است. بر طبق مادة 32 ریاست و نظارت بر ضابطان دادگستری از حیث وظایفی که به عنوان ضابط بر عهده دارند با دادستان است و سایر مقامات قضایی نیز در مواردی که به ضابطان ارجاع میدهند، حقّ اعمال نظارت دارند.
مشابه نظارت دورهای مادة 33 پیشتر در مادة 16 و 17 آییننامة پیشگفتة رئیس قوّة قضائیه آمده بود؛ با این تفاوت که بازدیدها با ویژگی «غیرمترقّبه بودن» توصیف شده بود، ولی در قانون آیین دادرسی کیفری نوبت بازدیدها مشخّص شده (حداقل هر دو ماه یکبار) و به ذکر صفت «مرتب» و یا «نوبهای» اکتفاء نشده است. جمع این مواد آن است که بازدیدهای دورهای دادستانها از بازداشتگاهها و تحتنظرگاههای انتظامی باید به صورت غیرمترقّبه و حداکثر در فواصل دو ماهه صورت گیرد.
افزون بر قانون آیین دادرسی کیفری و آییننامة مذکور، در بند 15 قانون حفظ حقوق شهروندی مصوّب 15/2/1383 میتوان نوعی سازوکار نظارتی را برای بازدید از اماکن نگهداری از اشخاص محروم از آزادی، ملاحظه کرد. دستورالعمل اجرای این بند در تاریخ 23/12/1383 به تصویب رسید و بر طبق آن هیئت مرکزی و هیئتهای نظارت و بازرسی استانها نوعی نظارت رسمی و سازمانی بر عملکرد کارکنان و دستگاههای مربوط دارند.
یکی از راهکارهایی که نظارت رسمی بیطرف را تضمین میکند، پیشبینی شورایی فراقوّهای است که وظیفة بازدید از بازداشتگاهها و زندانها را بر عهده داشته باشد. این شورا از این جهت که اعضای آن از هر سه قوّه انتخاب میشوند میتواند نظارتی بیطرف و کارآمد به حساب آید. شورای مزبور در مادة 5 طرح منع شکنجه نمایندگان مجلس شورای اسلامی پیشبینی شده بود و اعضای آن متشکّل از سه نفر به انتخاب قوّة قضائیه، سه نفر به انتخاب قوّة مقنّنه و سه نفر به انتخاب دولت بودند (صورت مشروح مذاکرات مجلس. روزنامه رسمی، جلسه 223).
-
تدبیر کاهش دستاوردهای جرم
یکی دیگر از تدابیر سهگانهای که کلارک در سال 1992 در زمینة پیشگیری وضعی معرفی کرد، تدبیر «کاهش منافع یا دستاوردهای حاصل از جرم» بود. یکی از تکنیکهای این تدبیر، «تضییق یا جلوگیری از منافع» است (صفاری، 1380: 293). با توجّه به اینکه در اغلب موارد انگیزة مرتکبِ شکنجهْ گرفتن اقرار و اطلاعات از متهم و سایر افراد داخل در فرآیند دادرسی است، اگر بتوان منفعت حاصل از ارتکاب جرم را از بین برد، میتوان از شکنجه پیشگیری کرد. برای از بین بردن این منفعت باید اقرارها و سایر ادلة جمعآوریشده از راه شکنجه را بیاعتبار اعلام کرد. در این تکنیک، بزهکار بالقوّة شکنجه با خود محاسبه میکند که با فرض امکان بیاثر شدن تلاشهایش، خطر شناسایی و احتمال مجازات، اگر اقدام به چنین کاری کند، در نهایت نیز چیزی عایدش نمیشود.
روشن است که اگر ادلة بدستآمده از طریق اعمال فشار و شکنجه را بیاعتبار بدانیم، پلیس و مقامات تحقیق در انجام وظایفشان با دشواری روبرو خواهند شد. در واقع، مقرّراتی که این گونه ادله را فاقد ارزش و اعتبار قانونی اعلام میکنند، دستبندی بر دستان مقامات پلیس در انجام بازجویی و موجب کاهش آزادی عمل آنها خواهند بود. البته پلیس میتواند با تغییر شیوههای تحقیقات جنایی و استفاده از علوم جرمیابی در بازجوییها کاهش آزادی عمل خود را جبران کند (سوانسون، چاملین و تری تو، 1393: 331).
بیاعتباری اقرارها و ادلة بدستآمده از راه شکنجه تنها تدبیر پیشگیرانة غیرکیفری است که در اصل 38 قانون اساسی ما بدان اشاره شده است. قانونگذار در قوانین جدید تلاش کرده است که تا حدّ امکان اقرارهای تحت شکنجه را از اعتبار ساقط کند و به این منظور ابهام موجود در مقرّرات پیشین را نیز برطرف کرده است. در مادة 169 قانون مجازات اسلامی 1392 آمده است: «اقراری که تحت اکراه، اجبار، شکنجه و یا اذیّت و آزار روحی و جسمی اخذ شود، فاقد ارزش و اعتبار است و دادگاه مکلف است از متهم تحقیق مجدد نماید». این ماده از میان دلایل، تنها به اقرار ناشی از شکنجه اشاره کرده و سایر ادلة اثبات، یعنی شهادت و سوگند را تحت پوشش قرار نداده است. مادة 195 قانون آیین دادرسی کیفری 1392 نیز با در پیش گرفتن همین رویّه، تنها به ذکر اقرار کفایت کرده است.
بنابراین، مادة 169 قانون مجازات اسلامی و مادة 195 قانون آیین دادرسی کیفری دقیقاً همان ایرادی را دارند که از گذشته به مادة 578 قانون مجازات اسلامی بخش تعزیرات 1375 وارد بوده است؛ یعنی تنها اقرار را موضوع بحث قرار دادهاند. البته مادة 169 شکنجه روحی را نیز به رسمیّت شناخته است؛ این امر در مادة 578 نادیده گرفته شده است. به نظر میرسد با توجّه به امکان فراهم ساختن سایر ادله به وسیلة شکنجه، با اتکاء بر اصل 38 قانون اساسی، افزون بر اقرار، شهادتها و سوگندهایی که تحت آزار و اذیّت و شکنجه به دست آمدهاند نیز باید در قوانین عادی باطل اعلام شوند.
هرچند قانونگذار در جهت تسهیل اثبات شکنجه در جرایم موجب حد، تمهیدی را در مادة 218 قانون مجازات اسلامی 1392 مقرّر کرده و صرف ادعای متهم را برای اثبات شکنجه کافی دانسته است، امّا درمورد سایر جرایم روشن نیست که چه سازوکاری برای اثبات ادعای شکنجه در اختیار او قرار دارد. به خصوص اینکه متهم نمیتواند مدارک مستقلی در اختیار داشته باشد و تنها مدرک او گواهی پزشکی است که خود توسط مقامات انتخاب شده است (Vieira and teammat, 2012: 8). در این زمینه، میتوان با وجود برخی شرایط، راهکار وارونگی بار اثبات را به قانونگذار پیشنهاد داد. دادگاه اروپایی حقوق بشر در مواردی که شخص آزادشده از بازداشت دولت، دارای آثار جراحت بدنی باشد، چنانچه در ابتدای دستگیری مورد معاینه پزشکی قرار نگرفته باشد و یا مورد معاینه قرار گرفته و در آن هنگام سالم بوده باشد، فرض را بر مجرمیّت دولت میگذارد و این دولت است که باید بیگناهی خود و عدم وقوع شکنجه را بر اساس مدارک یا دستکم توضیحات قابل استماع و باور اثبات نماید (The European Judicial Training Network, Url: http://www.ejtn.eu ).
-
تدبیر مبتنی بر پارادایم توجیهزدایی
دوّمین پارادایم شناختهشدة حاکم بر پیشگیری وضعی، «توجیهزدایی از بسترهای وضعی» است که میتوان آن را پارادایم «القای شرم یا گناه» نیز نامید (افراسیابی، 1389: 204). بعد از تدابیر سهگانه مبتنی بر پارادایم بازدارندگی که در قسمت پیشین به آنها پرداختیم، کلارک و هومل دستة دیگری را به تدابیر سهگانة پیشگیری وضعی اضافه کردند (جعفریان، مدبر و چوپانی رستمی، 1387: 146). این دستة چهارم (تدبیر حذف توجیهکنندهها) در چاپ دوّم کتاب کلارک در سال 1997 منتشر شد (صفاری، 1380: 292). نقطة آغاز نظریهپردازی تکنیکهای مبتنی بر این تدبیر را میتوان در آثار ورتلی در 1996 و نیومن در 1997 جستجو کرد (افراسیابی، 1389: 208).
برای پیشگیری وضعی استفاده از موانع فیزیکی (ابزارهای عینی) یا موانع معنوی (ابزارهای نرم و اقناعآور) تفاوتی ندارد. حتّی میتوان گفت که موانع معنوی به مراتب بهتر از موانع مادی هستند و اگر این امکان در مورد تمام جرایم وجود داشته باشد که بتوان از موانع معنوی استفاده کرد، مطلوبتر است؛ چراکه تمام تلاش سیاست جنایی بر این امر استوار است که مسئولیّتپذیری و حس شرم بزهکاران و کژروها را ارتقاء دهد. شخصی که در مرز بزهکاری قرار گرفته است و در نتیجة تکنیکهای وضعی القاکنندة حس شرم از ارتکاب جرم امتناع نماید، دیگر به دنبال ارتکاب جرم در سایر وضعیّتها نخواهد بود (افراسیابی، 1389: 20۶). این موضوع ممکن است به عنوان انتقاد جابهجایی جرم در مورد راهکارهای وضعی مبتنی بر پارادایم بازدارندگی مطرح شود. به نظر میرسد در جرم شکنجه، محافظت از آماج جرم به طور کامل ممکن نیست، زیرا به هر حال متهم در طول فرآیند در اختیار مقامات قرار دارد. بر این اساس، در پیشگیری وضعی از این جرم، در مقایسه با ایجاد موانع باید بیشتر ِتمرکز را بر اثرگذاری بر ذهن و انتخاب نهایی بزهکاران بالقوّه قرار داد.
به طور خلاصه میتوان گفت که در پارادایم بازدارندگی از القای ترس (از شناسایی و دستگیر شدن) به مرتکب بالقوّه برای انصراف او از جرم بهره میگیریم و در پارادایم توجیهزدایی، از القای شرم؛ به این معنا که بر قضاوت اخلاقی مرتکب بالقوّه از رفتاری که قصد انجام آن را دارد، تأثیر گذاشته و با اعمال برخی تکنیکها امکان توجیه رفتار جنایی در موقعیّتهای مناسب برای ارتکاب جرم از او گرفته میشود.
از مهمترین تکنیکهای این تدبیر، «وضع مقرّرات»[5] است. این تکنیک بر این قاعده کلی استوار است که مرتکبان بالقوّه مایلند زشتی رفتار خود را انکار کنند و از این رو از توجیههایی ذهنی بهره میبرند. این توجیهها در جرایم مختلف میتوانند متفاوت باشند؛ از قبیل مقایسه رفتار خود با رفتارهای قبیحتر دیگران یا تأکید بر فساد قدرتمندان و آنها که در رأس حکومت هستند یا بازتعریف رفتارهای خود با الفاظ مناسب و در واقع نوعی تلطیف فضا برای خود یا ادعای اینکه تحت استیلای ارزش اخلاقی مهمتری هستند (در واقع نوعی اهمّ و مهم کردن اخلاقی) و یا این توجیه ساده که از غلط بودن رفتار خود آگاه نبودهاند. وجدان اشخاص معمولاً بر داوری اطرافیانی وابسته است که رفتارهای درست را برای آنها مشخّص میکنند. گاه این اطرافیان ممکن است رفتارهای غلط را معمولی جلوه دهند. برای مثال، حمایت از رفتارهای فاسد در سازمانها میتواند منجر به این توجیه برای مرتکبان بالقوّه گردد که «همه این کار را میکنند» و این اقدامات عادی و معمول هستند. بنابراین، وضع مقرّرات رسمی میتواند استانداردهای مشخّص رفتاری را تبیین کند و از این طریق امکان بهرهبرداری ذهنی مرتکبان بالقوّه از ابهام مقرّرات موجود را به حداقل برساند (Wortley, 2001: 18).
با این توضیحات، باید دید در مورد جرم شکنجه چه مقرّرات مبهمی وجود دارند که باعث شده است مرتکبان بالقوّة این جرم بتوانند در سایة آن ابهامها رفتار خود را توجیه کنند و خود را محق به اعمال شکنجه بدانند. پس از شناسایی این مقرّرات، کوشش در جهت رفع ابهام از آنها میتواند تدبیر توجیهزدایی یا مانعسازی معنوی به شمار آید.
-
کاهش ارزش اثباتی اقرار
به گواهی تاریخ در هر نظام حقوقی که بر ارزش اثباتی اقرار تأکید زیادی وجود داشته باشد، جرم شکنجه قابل پیشبینی است. به عقیدة برخی از نویسندگان «شکنجه برای اخذ اقرار از دورة دلایل قانونی رواج یافت؛ زیرا از یک سو اقرار شاه دلایل شمرده میشد و از سوی دیگر مقامات قضایی-اجرایی راههای علمی و منطقی کشف و اثبات جرم را نمیدانستند. افزون بر این، بسیاری از افراد جامعه نیز به لحاظ داشتن ایمان قوی و باطنی حاضر نبودند شهادت کذب بدهند و یا سوگند دروغ یاد کنند. در این شرایط سادهترین راه اثبات جرم توسّل به شکنجه بود تا از متهم اعتراف بگیرند» (آخوندی، 1388: ۷۷-۷۸). بر این اساس، حاکمیّت نظام اقناع وجدانی و عدم موضوعیّت ادلة اثبات از جمله اقرار میتواند به عنوان تدبیری برای پیشگیری از شکنجه پیشنهاد شود.
پیش از انقلاب ادلة اثبات در حقوق کیفری ایران تابع نظام اقناع وجدانی بود، ولی پس از انقلاب این امر حتّی پس از تصویب قانون مجازات اسلامی 1392 با برداشتهای متفاوتی روبرو بوده است. به عقیدة برخی میتوان نشانههای نظام دلایل قانونی را در جرایمی که منبع فقهی دارند مشاهده نمود، به نحوی که در حال حاضر در جرایم موجب حد، قصاص و دیه نظام دلایل قانونی و در جرایم قابل تعزیر نظام اقناع وجدانی پذیرفته شده است. البته در قوانین فعلی ایران از اهمیّت و ارزش اغراقآمیز دلایل قانونی به شکل سابق کاسته شده است (خالقی، 1395: ۱۶۳-162). گواه این امر ذیل مادة 218 قانون مجازات اسلامی 1392 است. به عقیدة برخی دیگر باید از ظاهر مواد قانون مجازات دست برداشت و تجویزِ بررسی دلایل قانونی توسط قاضی و امکان کنار گذاشتن دلایل قانونی با توسّل به علم قاضی را دلیل نفوذ سیستم دلایل معنوی در نظام کیفری ایران دانست. البته اینان معترفند که مادة 212 قانون مجازات اسلامی 1392 به این استنباط لطمه وارد میکند (رحمدل،1393: ۱۴۳-۱۴۴)؛ زیرا این ماده مقرّر میدارد: «در صورتی که علم قاضی با ادلة قانونی دیگر در تعارض باشد اگر علم، بیّن باقی بماند، آن ادله برای قاضی معتبر نیست و قاضی با ذکر مستندات علم خود و جهات رد ادلة دیگر، رأی صادر میکند. چنانچه برای قاضی علم حاصل نشود، ادلة قانونی معتبر است و بر اساس آن رأی صادر میشود».
حال با این توضیحات، اگر قانونگذار نظام حاکم بر ادلة اثبات را به طور دقیق مشخّص کند و ارزش واقعی اقرار را برای ضابطان و مقامات تحقیق روشن سازد، این شفافسازی مجال توجیه را از بزهکاران بالقوّة جرم شکنجه سلب خواهد نمود. ابهام در نظام ادلة اثبات کنشگران موقعیّتهای پیشجنایی و مقامات تحقیق را به اخذ اقرار از طریق شکنجه و بدرفتاری سوق خواهد داد و زمینة توجیهگری ضابطان را از طریق جملاتی نظیر اینکه «من این فرد را شکنجه میکنم، چون مجبورم برای اثبات جرم هر طور شده از او اقرار بگیرم» (Celermajer, 2015: 6) یا «من فقط دارم به وظیفهام عمل میکنم» یا «مأمورم و معذور» را منتفی میسازد و نیز مجال توجیهگری را از مقامات بالاتر (آمران شکنجه) از طریق صدور دستور «انجام بازجویی فنّی» به مقامات پایینتر (مأموران بازجویی) سلب مینماید. بنابراین، ثمرة ابهامزدایی این است که از اینکه مقامات با توجیههایی همچون ضروری بودن اخذ اقرار اقدام به شکنجه نمایند و به مرور این رفتار به صورت یک رویّه درآید و آمر و مأمور به این عمل بدون احساس عذاب وجدان به صورت عادت ادامه دهند، جلوگیری میشود.
-
افزایش ارزش اثباتی ادلة علمی
نکتة مهمّ دیگر ارزش اثباتی ادلة علمی (نظریات کارشناسی) است. اگر از کاهش اعتبار اقرار و سایر ادلة سنّتی سخن رانده میشود، باید جایگزین مناسبی برای ادلة اثبات جرم ارائه شود؛ زیرا فقدان دلیل اثبات میتواند مجوز تمسّک گسترده به ادلهای چون اقرار برای مقابله با جرم باشد. در حال حاضر ادلة علمی و نظریات کارشناسی تنها به عنوان امارهای برای به علم رساندن دادرس قلمداد میشوند (حضرتی شاهیندژ، 1390) و با وجود اذعان به اهمیّت آنها، نمیتواند بالاتر از ادلة منصوص (اقرار و شهادت و سوگند) قرار گیرد. البته برخی معتقدند که اگر این ادله از دلالت قوی برخوردار باشند، میتوانند از طریق علم قاضی بر ادلة منصوص غالب شوند (زراعت و متقی اردکانی، 1394: ۸۳-۸۴). برخی دیگر ارتقای ارزش اثباتی ادلة کارشناسی در قانون را پیشنهاد دادهاند و فقه را نیز در مورد برخی جرایم دارای قابلیّت برای این خوانش دانستهاند (بلاغت، 1387). ارتقای ارزش اثباتی ادلة کارشناسی به این معنا است که به عنوان نمونه، نتیجة یک آزمایش DNAبتواند به طور مستقل مستند حکم قرار گیرد، نه از باب اینکه امارهای برای به اطمینان رساندن قاضی باشد؛ همان طور که در برخی کشورها، این دلیل به تنهایی میتواند مستند حکم قرار گیرد (تدین، 1388: 21).
در حال حاضر جرم در پروندههای کیفری از ابتدا به وسیلة اقرار یا شهادت اثبات میشود و در صورت عدم حصول علم قاضی به خلاف آن، محکومیّت متهم مسجّل خواهد بود و هیچ الزامی به انجام تحقیقات علمی و کارشناسی وجود ندارد. تنها در صورتی که برخی امور نظیر انکار مقر پس از اقرار یا تناقضگویی شهود، دادرس را دچار تردید کند، توسّل به تحقیقات علمی به عنوان ابزاری برای حصول علم قاضی مطرح میشود. در حالی که اگر ادلة اثبات علمی را هم تراز ادلة سنّتی بدانیم مقام تحقیق با تکلیف به انجام چنین تحقیقاتی از همان ابتدای بررسی پرونده روبرو خواهد بود. در فرض انجام تحقیقات کارشناسی به موازات استماع و بررسی اقرار و شهادت، این احتمال وجود دارد که موارد عدم انطباق اقرار یا شهادت با واقعیّتهای عینی پرونده کشف شود. این موضوع در کنار عدم موضوعیّت ادلة سنّتی میتواند مانع از تلاش برای اخذ اقرار یا شهادت خلاف واقع با توسّل به شکنجه شود.
-
حمایت از حقّ سکوت متهم
یکی از اصلیترین تکنیکهای پیشگیری از شکنجه حمایت از حقّ سکوت است که میتواند مانع از بدرفتاری با متهم جهت اخذ اقرار یا کسب اطلاع شود. به رسمیّت شناختن حقّ سکوت، مرتکب بالقوّه را از این توجیه که «متهم حق ندارد در پاسخ به سؤالات من سکوت کند» و توسّل به آن برای مشروع جلوه دادن عملش در نزد وجدان خود، باز میدارد. یکی از وجوه مهمّ به رسمیّت شناختن این حق، لزوم اعلام[6] آن به متهم و در نظر گرفتن ضمانت اجراء برای عدم اعلام آن است. اعلام حقّ سکوت در ابتدای تحقیق و بازجویی به متهم میتواند نوعی القای شرم به مرتکب بالقوّه و «تحریک وجدان و آگاهی» او باشد که از تکنیکهای موجود در تدبیر پیشگیرانة «حذف توجیهکنندهها» است (صفاری، 1380: 295). در واقع، با این الزام به اعلام حقّ سکوت، بازجو میتواند با ندای درونی وجدان خود همراهی کرده و از ارتکاب جرم منصرف گردد. با این شیوه قانونگذار از ایجاد زمینة توجیه ارتکاب جرم شکنجه توسط مرتکبان بالقوّه جلوگیری میکند.
در لایحة آیین دادرسی کیفری این حق و لزوم اعلام آن به طور صریح پیشبینی شده بود، امّا در مادة 197 قانون آیین دادرسی کیفری 1392 اعلام حقّ سکوت ذکر نشده است: «متهم میتواند سکوت اختیار کند. در این صورت مراتب امتناع وی از دادن پاسخ یا امضای اظهارات، در صورتمجلس قید میشود». این حق در قانون جدید نسبت به قانون سابق به نحو صریحتری مورد پذیرش قرار گرفته است، ولی لزوم اعلام این حق و ضمانت اجرای عدم رعایت و عدم اعلام آن همچنان مغفول مانده است. این در حالی است که تصریح به تفهیم حقّ سکوت امری است که از قانونگذار انتظار میرفت. در حال حاضر تنها در مادة 6 قانون آیین دادرسی کیفری 1392 به صورت کلی به حق آگاهی متهم از حقوق خود در فرآیند دادرسی اشاره شده است. بهتر است این پذیرش کلی در موارد جزئی مورد تصریح قرار گیرد و برای عدم رعایت آن ضمانت اجرای لازم پیشبینی گردد.
نکتة دیگر آنکه در این قانون به رغم پیشبینی مقرّراتی جدید برای مرحلة تحت نظر و توجّه بیشتر به حقوق متهم در این مرحله (آشوری و سپهری، 1392: ۲۹-۲۸)، از حقّ سکوت و تکلیف ضابط دادگستری به تفهیم آن سخنی به میان نیامده است. مواد 195 و 197 مربوط به شروع تحقیقات و اوّلین جلسات بازجویی از سوی مقام تحقیق است و مرحلة تحت نظر را دربر نمیگیرد (آشوری و سپهری، 1392: 28)،[7] در حالی که به رسمیّت شناختن حقّ سکوت در این مرحله به منظور پیشگیری از شکنجه بسیار لازمتر از مرحلة تحقیقات مقدّماتی است.
بنابراین، به رسمیّت شناختن حقّ سکوت، زمانی به طور کامل تجلّی مییابد که نخست، در مرحلة تحت نظر نیز مقرّر شود. دوّم، لزوم اعلام آن به متهم در قانون به صراحت درج شود. سوّم، ضمانت اجرای عدم اعلام آن نیز دقیقاً تعیین گردد.
-
آموزش ضابطان دادگستری
ضابطان دادگستری ممکن است به علّت کمبود آگاهی از ضوابط حقوقی و مقرّرات ناظر به حقوق متهم در اجرای قانون دچار تخلّف شوند. ایجاد برنامههای آموزشی نوعی تکنیک «آسانسازی رعایت قانون» یا «کمک به مطاوعت» به حساب میآید که یکی از دیگر تکنیکهای تدبیر توجیهزدایی است. نظام حقوقیای که در آن پلیس قضایی از پلیس اداری تفکیک نشده و پلیس از تخصّص قضایی کافی برخوردار نیست، همواره در معرض این آسیب است که ضابطان دادگستری آن از چارچوبهای قانونی خارج شده و حقوق متهم را به درستی رعایت نکنند. پیشنهاد تشکیل پلیس قضایی ارائة راهکاری ساختاری برای تضمین حقوق متهم است و پیشبینی برنامة آموزشی برای رعایت حقوق شهروندان اعم از متهم، شاهد، مطلع و بزهدیده راهکاری عاجل است.
تبصرة 2 مادة 30 قانون آیین دادرسی کیفری 1392 آموزش ضابطان را مورد توجّه قرار داده و «آییننامة اجرایی احراز عنوان ضابط» مصوّب 31/6/1394 برگزاری دورههای خاص آموزشی توسط دادستان را مقرّر نموده است. بند 5 مادة 5 این آییننامه «آموزش مهارتهای رفتاری از قبیل رعایت حقوق شهروندی و کرامت انسانی اشخاص» را از اهداف دورههای آموزش خاص ضابطان دادگستری برشمرده است.
نتیجه
پیشگیری وضعی از جرم شکنجه به عنوان یک رویکرد واقعگرا به دنبال تحقّق نتایج قابل رؤیت و کاهش احتمال وقوع جرم در شرایط موجود و بدون ایجاد تغییرات بنیادین است. نکتهای که نباید از آن غافل شد آن است که سخن از پیشگیری وضعی به معنای نفی سایر رویکردها نیست. «جابهجایی جرم» نشاندهندة این واقعیّت است که پیشگیری وضعی به تنهایی قادر به حل معضل شکنجه نیست. پیشگیری وضعی در عین حال که بسیار ضروری و ارزشمند است، نقش پیشینی و تکمیلی پیشگیری اجتماعی را نفی نمیکند. همچنین، برای مؤثر واقع شدن رویکرد پیشگیری وضعی در کاهش شکنجه، لازم است قانونگذار در مورد تعریف جرم شکنجه، جرمانگاری انواع مختلف آن و وضع کیفر متناسب برای آن، اقدامات لازم را به عمل آورد و قوّة قضائیه نیز حسّاسیّت خود را در برخورد با این جرم نشان دهد.
آیین دادرسی کیفری مناسبترین بستر طراحی و پیشبینی اقدامات پیشگیرانة وضعی از جرم شکنجه در عرصة تقنین است. اصلاحات تقنینی در این حوزه و ارتقای موارد بااهمیّتی همچون حضور و نقش وکیل، معاینة پزشکی، تماس با بستگان، به رسمیّت شناختن حقّ سکوت و ... میتواند تأثیر بسزایی در کاهش این جرم داشته باشد.
وانگهی، قانونگذار در قانون آیین دادرسی کیفری مصوّب 1392 و برخی قوانین و آییننامهها به برخی از تدابیر پیشگیری وضعی از جرم شکنجه توجّه کرده است. امّا با وجود پیشرفتهای چشمگیر، همچنان کاستیهایی در این زمینه مشاهده میشود که برای رفع آنها پیشنهادهای زیر به قانونگذار ارائه میشود:
-
تعیین حداکثر زمان مجاز بازجویی و حداقل مدّت زمان قانونی استراحت بین دو بازجویی در ضمن مادة 53 قانون آیین دادرسی کیفری؛
-
تبدیل ضمانت اجرای سلب حقّ همراه داشتن وکیل و عدم تفهیم این حق به متهم، از مجازات انتظامی به بیاعتباری تحقیقات با اصلاح تبصرة 1 مادة 190 قانون آیین دادرسی کیفری؛
-
رفع ابهام در مورد برخورداری متهم از وکیل تسخیری در تحقیقات مقدّماتی نسبت به جرایم غیر مذکور در تبصرة 2 مادة 190 قانون آیین دادرسی کیفری؛
-
رفع محدودیّت نسبت به حقّ گزینش وکیل در مرحلة تحقیقات مقدّماتی با اصلاح تبصرة مادة 48 قانون آیین دادرسی کیفری؛
-
به رسمیّت شاختن حقّ معاینة پزشکی توسط پزشک مورد انتخاب متهم؛
-
ضابطهمند نمودن تشخیص موارد ضرورت در مورد سلب حقّ تماس متهم با افراد خانواده یا آشنایان در ذیل مادة 50 قانون آیین دادرسی کیفری و پیشبینی ضمانت اجراء برای آن؛
-
پیشبینی ضبط ویدیویی بازجویی در قانون آیین دادرسی کیفری؛
-
پیشبینی شورایی فراقوّهای که وظیفة بازدید از بازداشتگاهها و زندانها را بر عهده داشته باشد، چنانکه در مادة 5 طرح منع شکنجه پیشبینی شده بود؛
-
افزودن بطلان سایر ادلة ناشی از شکنجه در مادة 169 قانون مجازات اسلامی و مادة 195 قانون آیین دادرسی کیفری مطابق با اصل 38 قانون اساسی؛
-
تصریح به حقّ سکوت متهم در مرحلة تحت نظر؛ پیشبینی لزوم اعلام و تفهیم این حق به متهم و تعیین ضمانت اجرای عدم رعایت این حق و اعلام آن در قانون آیین دادرسی کیفری؛
تفکیک پلیس قضایی از پلیس اداری
[1]. گفتنی است که در کشورهایی که عضو کنوانسیون منع شکنجه 1984 هستند، مجازاتهای غیرانسانی نیز شکنجه محسوب میشوند. امّا در کشور ما با توجّه به اینکه اساساً مهمترین علّت عدم الحاق ما به این کنوانسیون، وجود برخی مجازاتهای بدنی همچون شلاق است، «شکنجه» هیچ کدام از مصادیق مجازاتهای قانونی را دربر نمیگیرد و منظور ما از ذکر مورد مجازات حبس نیز نه نفسِ این مجازات، بلکه شرایط حاکم بر فضای زندان و احتمال وقوع بدرفتاری با زندانیان است.
[2]. Situational Deterrence.
[3] . حضور وکیل به همراه متهم در هنگام بازجویی را میتوان یک اقدام محرّکزدا نیز محسوب کرد، چنانکه حضور پرستار هنگام معاینة بیمار زن به وسیلة پزشک مرد اقدامی تحریکزدا شمرده شده است (Clarke and Eck, 2005: 42)؛ زیرا حضور مقام بازجو بدون وکیل موقعیّتی محرّکزا برای ارتکاب شکنجه نسبت به متهم است؛ این یکی دیگر از جنبههای پیشگیری وضعی حضور وکیل به همراه متهم هنگام بازجویی است.
[4]. در این سنخ موارد است که حسّاسیّت کار قانون آیین دادرسی کشورها بیشتر نمایان میشود و تضمین توأمان حقوق و آزادیهای فردی و مصالح و منافع جمعی امری دشوار به نظر میرسد و ماهیّت سیاسی دولتها به صورت بارزتری خود را به نمایش میگذارد. به تعبیر یکی از نویسندگان: «کنشگران عدالت کیفری در مدل سیاست جنایی مردمسالار از نظم عمومیای حمایت میکنند که حقوق مردم و جامعة مدنی هم در آن محاسبه شده باشد» (نجفی ابرندآبادی، 1395: 90).
[5]. Set rules
[6]. دیوان عالی ایالات متحده آمریکا در سال 1964 در دعوای دانی اسکوبدو به اتهام قتل و قبل از آن در دعوای ارنست میراندا در سال 1963 به اتهام تجاوز جنسی و آدمربایی، با نقض آرای صادرشده از دادگاههای ایالتی، ضرورت رعایت حقوق دفاعی متهم از سوی پلیس و از جمله اعلام «حقّ سکوت» تا حضور وکیل مدافع را امری ضروری دانست و عدم رعایت آن را موجب بیاعتباری بازجویی شناخت (آشوری، 1378: 54). پس از این دعوا، پلیس ملزم به اعلام هشدار میراندا به متهم پیش از انجام بازجویی شد. این قضیه همچنین به حقوق میراندا معروف شده و وقتی که این حقوق به شخصی اطلاع داده میشود اصطلاحاً گفته میشود که میراندایی شده است (رحمدل، 1393، ج 3: 66).
[7] . برخی از نویسندگان در این زمینه چنین نوشتهاند که «با لحاظ مبانی شرعی و با تمسّک به تفسیر موسّع مقرّرات مساعد به حال متهم، در اینکه متهم در کلیة مراحل تحقیقات و دادرسی از این حق برخوردار است، نباید تردید کرد» (منصورآبادی و فروغی، 1395، ج 1: 267).