چکیده نظریۀ جرمانگاری اصالتاً متکفل تحدید مرزهای حقوق کیفریاست. پرسش این است که بنیان نظریههای موجود در این خصوص مصالح و اهداف است یا حقها؟ بررسی دکترین آلمانی «مصالح حقوقی» که غایت محور است و تطبیق آن با نظریۀ رایج در فلسفۀ آمریکایی-انگلیسی، یعنی اصل ضرر که اولاً و بالذات رفتار محور است، نشان میدهد با این که این اصل ...
بیشتر
چکیده نظریۀ جرمانگاری اصالتاً متکفل تحدید مرزهای حقوق کیفریاست. پرسش این است که بنیان نظریههای موجود در این خصوص مصالح و اهداف است یا حقها؟ بررسی دکترین آلمانی «مصالح حقوقی» که غایت محور است و تطبیق آن با نظریۀ رایج در فلسفۀ آمریکایی-انگلیسی، یعنی اصل ضرر که اولاً و بالذات رفتار محور است، نشان میدهد با این که این اصل تنها یا مهمترین معیار توجیه مداخلۀ کیفری دولت را جلوگیری از ایراد ضرر به دیگری میداند، دکترین آلمانی چنین مداخلهای را بر مبنای اهداف و مصالح حقوقی قابل حمایت موجه مینماید، زیرا چنین نظریهای از اساس بر نقض «حق» مبتنی شده است. با اینکه در سیر تحولات مفهوم “Gut” در نظریۀ آلمانی به تدریج نقض حق جای خود را به نقض مصلحت داده است، فهم مصلحت مشروع و جهت دهی به آن در مقام تزاحم و تعارض مصالح همچنان مبتنی بر مفهوم و نظریۀ حق است. در آن سو، اصل ضرر با این که از اساس مبتنی بر مفهوم ضرر است، ابتنای آن بر «مصلحت» ولو در بستر فایدهگرایی آن را به دکترین آلمانی نزدیک کرده است هرچندنشو نمای نظریۀ آلمانی در بستر فلسفۀ «حق» وجه افتراق مهمی با سنجش مصالح ملهم از فایدهگرایی در اصل ضرر فراهم کرده است.